پی
نویسه گردانی:
PY
پی . (اِ) نام حرف شانزدهم از حروف یونانی و نماینده ٔ ستاره های قدر شانزدهم و صورت آن اینست : p
واژه های همانند
۲۶۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
پی گیر. [ پ َ / پ ِ ] (نف مرکب )تعقیب کننده . دنبال گیرنده . || ردزن . اثرشناس . شناسنده ٔ رد پا: چون سرافةبن مالک آنجا (غار ثور) رسید و او پی گ...
پی لوک . [ پ ُ ل ِ وِ ] (اِخ ) ۞ نام کرسی بخش لت از ولایت کائورس نزدیک لت بفرانسه . دارای راه آهن و 1745 تن سکنه .
پی ناک . [ پ َ / پ ِ ] (ص مرکب ) دارای پی . پی دار. دارای عصب . عصب اللحم ؛ پی ناک شد گوشت . (منتهی الارب ). گوشتی پی ناک ؛ دارای عصب .
پی هم . [ پ َ / پ ِ ی ِ هََ ] (ق مرکب ) پی درپی . یکی به دنبال دیگری . پشت سر هم . بدنبال یکدیگر : بگفت این وزآن هفت پی هم بخورداز آن می ...
خاک پی .[ ک ِ پ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خاکپا. خاکپای .
خشک پی . [ خ ُ پ َ / پ ِ] (ص مرکب ) مردم نامبارک شوم قدم . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). بدقدم . (یادداشت بخط مؤلف ) : از خشک پیانت نشمارند در ...
خوش پی . [ خوَش ْ / خُش ْ پ َ / پ ِ ] (ص مرکب ) راهوار. خوش رفتار. (یادداشت مؤلف ). خوش قدم . خوش راه : گر بزد مر اسب را آن کینه کیش آن نزد بر ...
نیک پی . [ پ َ / پ ِ ] (ص مرکب ) خجسته پی . خوش قدم . باسعادت . مسعود. میمون . بامیمنت . (ناظم الاطباء). مبارک قدم . فرخ پی . فرخنده پی : زن پاک تن...
نتیجه، بازده، پی ده. پیامد هم نوشته میشود
سبک پی . [ س َ ب ُ پ َ / پ ِ ] (ص مرکب ) تیزرو. تند : بر اشتران ۞ سبک پی همی نهاد سبک شکارها که بر او تیر برده بود بکار. فرخی .این پیرجهانگرد...