گفتگو درباره واژه گزارش تخلف پی نویسه گردانی: PY پی . [ پ َ ] (اِ) پایه . قائمه : که خاک منوچهر گاه من است پی تخت نوذر کلاه من است . فردوسی .کسی کش پدر ناصرالدین بودپی تخت او تاج پروین بود.فردوسی . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۲۶۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه واژه معنی پی رود پی رود. (اِخ ) ده کوچکی است ازدهستان قیس آباد بخش خوسف شهرستان بیرجند. واقع در23هزارگزی جنوب خوسف و 2هزارگزی خاور راه مالرو عمومی سرچاه .... پی ریز پی ریز. [ پ َ / پ ِ ] (نف مرکب ) آنکه پی ریزد. آنکه بنیان نهد. آنکه اساس و بنیاد نهد. || (ق مرکب ) در تداول عامه ، متصل . پیوسته . پیاپی . ... پی سپر پی سپر. [ پ َ / پ ِ س ِ پ َ ] (نف مرکب ) رونده . (برهان ). سالک . پی سپار : دوستان همچو آب پی سپرندکآبها پایهای یکدگرند. سنائی . || بپای سپرنده ... پی سبق پی سبق . [ پ َ / پ ِ س َ ب َ ] (اِ مرکب ) در تداول مردم گناباد خراسان ، درس پیش و دوره را گویند و درمدارس و مکاتب روزهای پنجشنبه آنرا از بر ک... پی سنج پی سنج . [ پ َ / پ ِ س َ ] (نف مرکب ) عصب سنج . || (اِ مرکب ) چکش گونه ای که طبیبان دارند و بر فرود زانوی بیمار زنند و اندازه ٔ عصبانیت بیمار ... پی سوز پی سوز. (نف مرکب ) سوزنده ٔ پی (پیه ). || (اِ مرکب ) پیه سوز.چراغی که در آن چربی (پیه ) و فتیله بکار برند. قسمی چراغ . جنسی از شمع که در آن... پی بدی پی بدی . [ ب ُ / با ] (اِخ ) ۞ جُرج . بشردوست آمریکائی ،متولد در دانور. وی ببسط و توسعه ٔ تعلیمات در میان طبقات کارگر کمک بسیار کرده است (179... پی بشک پی بشک . [ پ َ ب ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان گابریک بخش جاسک شهرستان بندرعباس . واقعدر هزارگزی شمال خاوری جاسک و 2 هزارگزی جنوب راه مالرو چا... پی بلز پی بلز. [ ب ِ ] (اِخ ) ۞ کنت نشین اسکاتلند جنوبی ، دارای 15000 تن سکنه . کرسی آن نیز بهمین نام و دارای ششهزار تن سکنه است . پی بند پی بند. [ پ َ / پ ِ ب َ ](نف مرکب ) آنکه پی و بنیاد دیوار بندد. بنائی که دربستن پی های دررفته مهارت خاصی دارد. بنائی که بستن پی بناء شکس... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ صفحه ۷ از ۲۷ ۸ ۹ ۱۰ ۱۱ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود