اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

پیش

نویسه گردانی: PYŠ
پیش . (اِ) برگ درخت خرما. (جهانگیری ). برگ خرما (لغت بلوچ در چاه بهار و نیک شهر). شاخ درخت خرما. (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا). بگفته ٔ رشیدی لیف خرما، اما در اکثر نسخ پیشن و پیشند است . (انجمن آرا). عباب . || پیس . (برهان ). خرمای ابوجهل . (برهان ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۶۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۱ ثانیه
پیش فروش . [ ف ُ ] (نف مرکب ) که پیش فروشد. که قبل از موعد مقرر و تهیه شدن جنس بها ستاند. || (اِمص مرکب ) مال یا غله را قبل از مهیا شدن ...
پیش شدن . [ش ُ دَ ] (مص مرکب ) پیش رفتن . جلو رفتن . بحضور رفتن .تبکیر. تبکر (منتهی الارب ). برابر رفتن : بفرمود تا موبد موبدان بشد پیش با نامور...
پیش سلام . [ س َ ] (ص مرکب ) کسی که از راه خاکساری یا خوشخوئی در سلام گفتن سبقت کند. گویند مرد افتاده ٔ پیش سلامیست . (آنندراج ) : هرجا غمی ...
پیش سینه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) قسمت قدامی پیراهن جدا آهارزده . پارچه ٔ آهاردار ضخیمی که جدا بر پیراهن گذارند. قسمتی از پارچه که پیش پیر...
پیش زاده . [ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) در گناباد خراسان ناپسری را گویند. در کرمانشاه اَن َزاده گویند. در کردستان نیز هَنَه زا گویند.
پیش زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) پیش کردن . ریختن گندم و جو و برنج و جز آن را در طبق و حرکت دادن تا سنگ و شن و کاه آن از دانه ها جدا گردد....
پیش روی . [ ش ِ ] (ق مرکب ) مقابل پشت سر. در حضور. پیش رو. جلو : گردان در پیش روی بابزن و گردناساغرت اندر یسار باده ات اندر یمین . منوچهری ....
دست پیش . [ دَ ت ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) سبقت گیری . نخست آغازی . پیشی گیری : دست پیش بدل ندارد. دست پیش زوال ندارد. دست دست پیش دستان ...
رویدادی که از نظر زمانی‌ رو به آینده رخ میدهد و یا رخدادی که در مکان رو به جلو حرکت می‌کند.این واژه در رشته‌های علمی‌ مختلف کاربرد‌های گوناگونی دارد، ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
« قبلی ۸ ۹ ۱۰ ۱۱ ۱۲ صفحه ۱۳ از ۲۷ ۱۴ ۱۵ ۱۶ ۱۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.