پیش داشتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) تقدیم کردن . بحضور بردن . عرض کردن
: حاجب بلکاتکین رقعه پیش داشت که خواجه به شبگیر این رقعت فرستاده است . (تاریخ بیهقی ). میکائیل نسخت قصه پیش داشت امیر گفت بستان و بخوان . (تاریخ بیهقی ). گفتند این حکیم اگر بینی آن معجون ما را بیاموز تا اگر کسی از یاران ما را کاری افتد، آنرا پیش داشته آید... (تاریخ بیهقی چ ادیب ص
341)... بر جملگی ولایت پدر از دست خلیفت ، و تاج و طوق و اسب سواری پیش داشتند. (تاریخ بیهقی ص
44). رکابدار پیاده شد و زمین بوسه داد و آن نامه ٔ بزرگ از بر قبا بیرون کرد و پیش داشت . (تاریخ بیهقی ). رسول گفت که علی تکین میگوید مرا خداوند سلطان ماضی فرزند خواند و این سلطان چون قصد برادر کرد و غزنین ، من لشکر و فرزند پیش داشتم مکافات من این بود. (تاریخ بیهقی ). آن سوگندنامه پیش داشتند. خواجه آنرابزبان راند. (تاریخ بیهقی ). عرض ؛ پیش داشتن نامه و نبشته را. (منتهی الارب ). || برابر داشتن . در حضور داشتن . در مجلس و بارگاه داشتن
: می سوری بخواه کامد رش
مطربان پیش دار و باده بکش .
خسروی .
|| مقدم داشتن
: گفت ای خداوند من در همسایگی خود بنا کن مرا خانه ای ، اول همسایگی پیش داشت آنگاه خانه . (قصص الانبیا ص
105).
چو تو دل بر مراد خویش داری
مراد دیگران کی پیش داری .
نظامی .
|| جلو آوردن . برجسته ساختن . از حد طبیعی برتر و آماسیده تر نمودن ، چنانکه عضوی بسبب ورم یا شکمی بسبب آبستنی یا پرخوری
: جمله ٔ آن زر که بر خویش داشت
بذل شکم کرد و شکم پیش داشت .
نظامی .
-
درپیش چشم داشتن ؛ در نظر داشتن . برابر دیده داشتن : و عاقل باید که از فاتحت کارها نهایت اغراض خویش پیش چشم دارد و پیش از آنکه قدم در راه نهد مقصود معین گرداند. (کلیله و دمنه ).
-
در پیش داشتن شغلی یا کاری ؛ در برابر داشتن
: همانا عشقی اندر پیش دارد
بلائی خواهد آوردن بمن بر.
فرخی .
و شغلی در پیش داریم چنانکه سخت پیداست سخت زود فیصل خواهد شد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص
36). در مهمات ملکی که در پیش داریم بارای روشن وی رجوع کنیم . (تاریخ بیهقی ).