۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
پیش داشتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) تقدیم کردن . بحضور بردن . عرض کردن : حاجب بلکاتکین رقعه پیش داشت که خواجه به شبگیر این رقعت فرستاده است...
پیش خرید داشتن . [ خ َ ت َ ] (مص مرکب ) آنکه از پیش چیزی را خریداری کرده باشند. خریده داشتن قبل از موعد مقرر و تغییر بها.
پیش چشم داشتن . [ ش ِ چ َ / چ ِ ت َ ] (مص مرکب ) برابر دیده قرار دادن . نصب العین کردن .- پیش چشم نداشتن ؛واقف نبودن : بخدمت پادشاه نبود...
دست پیش داشتن . [ دَ ت َ ] (مص مرکب ) منع کردن . (برهان ) (غیاث ) (آنندراج ) : هوس بر آتش وصل تو خویش رازده بوداگر حجاب نمیداشت دست پیش مر...