گفتگو درباره واژه گزارش تخلف پیل نویسه گردانی: PYL پیل . (اِخ ) ۞ دروازه یا معبری نزدیک کیلیکیه . (ایران باستان ج 2 ص 1286). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۷۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۵ ثانیه واژه معنی پیل رام این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. کام پیل کام پیل . (اِخ ) ۞ حاکم نشینی است در کورس ۞ به ایالت باستیا ۞ که 760 تن سکنه دارد. چیم پیل چیم پیل . (اِ) در لاهیجان به نوعی چیالک گویندو آن را در شیرکوه چمبو خوانند. (یادداشت مؤلف ). پیل گام پیل گام . (ص مرکب ) پیل قدم . دارای قدمی چون فیل : گورساق و شیرزهره ، یوزتاز و غرم تک پیل گام و کرگ سینه ، رنگ تاز و گرگ پوی . منوچهری .ابرسیر ... پیل گیر پیل گیر. (نف مرکب ) که پیل گیرد. فیل گیر. پیل گیرنده . مظفر بر فیل . که با پیل برآید و بفرمان آردش : بکشتند فرجام کارش به تیریکی آهنی کوه ... پیل مال پیل مال . (ن مف مرکب ) مالیده به پیل . مالیده و پی سپرشده در زیر پای پیل . که پیل در زیر پای مالیده باشد. پایمال کردن کسی را به انداختن ... پیل مرغ پیل مرغ . [ م ُ ] (اِ مرکب ) ۞ مرغی که از بالای منقار او پوستی مانند خرطوم فیل آویخته است . (برهان ). دجاجه ٔ مصریه که از منقار او خرطومی ... پیل رنگ پیل رنگ . [ رَ ] (ص مرکب ) دارای رنگی چون رنگ فیل . فیلی . به لون فیل . پیل زور پیل زور. (ص مرکب ) که چون پیل نیرو و قوت دارد. قوی و نیرومند چون فیل . کنایه از مردم قوی و پرزور ازعالم گاو زور. (آنندراج ). ج ، پیل زوران ... پیل شرم پیل شرم . [ ش َ ] (ص مرکب ) کلان شرم (زن ). تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۸ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود