تاج
نویسه گردانی:
TAJ
تاج . (اِخ ) (الَ ...) اسماعیل بن ابراهیم بن قریش المخزومی المصری محدث . وی از جعفر الهمدانی و ابن المقیر روایت کند و در رجب سال 694 هَ . ق . در گذشت . رجوع به کتاب حسن المحاضره فی اخبار مصر و القاهره ج 1 ص 176 شود.
واژه های همانند
۳۸۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
تاج خواه . [ خوَا / خا ] (نف مرکب ) پادشاه . (آنندراج ). افسرخواه . دوستدار و خواهنده ٔ تاج . تاج پرست : روا رو برآمد که بگشای راه که آمد نوآیین ...
تاج دار. [ ج ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) معنی آن ، تاج ازآن دار بوده . (شرفنامه منیری ). لایق دار : سخن هر سری را کند تاجدارسری را کند هم ...
تاج دیک . [ ج ِ ] (اِ مرکب ) کنایه از تاج ِ خروس است . (انجمن آرای ناصری ).
تاج دین . [ ج ِ ] (اِخ ) رجوع به تاج الدین (مکرر) شود.
تاج رسل . [ ج ِ رُ س ُ ] (اِخ ) کنایه از رسول اکرم ص : جمله رسل بردرش مفلس طالب زکوةاو شده تاج رسل تاجر صاحب نصاب .خاقانی .
تاج آباد. (اِخ ) نام دهی نزدیک گردنه ٔ اسدآباد.
تاج آباد. (اِخ ) مرکز بلوک هوات در یزد.
تاج آباد. (اِخ ) قریه ای است به شش فرسنگی جنوب شهر داراب (فارسنامه ٔ ناصری ).
تاج آباد. (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان کرند بخش بشرویه شهرستان فردوس . ده هزارگزی باختر بشرویه ، دو هزارگزی جنوب مالرو عمومی بشرویه برقه ...
تاج آباد. (اِخ ) دهی از دهستان باشتن بخش داورزن شهرستان سبزوار، 62 هزارگزی جنوب خاوری داورزن و هشت هزارگزی جنوب شوسه ٔ عمومی مشهد به طه...