اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

تاق

نویسه گردانی: TAQ
تاق . (اِ) تاغ . (فرهنگ نظام ). تاغ است و آن هیزمی باشد که آتش آن بسیار بماند. (برهان ). رجوع به تاخ و تاغ و لسان العجم شعوری و فرهنگ نظام شود. || در لهجه ٔ گناباد خراسان تاک را گویند.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۰۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
طاق میان . (اِخ ) دهی است در چهار فرسنگی مشرق گاوکان .
تاق قوسی سازه‌ای است که برای انتقال بار عمودی وزن به تکیه‌گاه‌ها در یک دهانه ایجاد می‌شود. قدمت تاق‌های قوسی به دو هزار سال پیش از میلاد و به منطقه می...
قرجه طاق . [ ق َ رَ ج َ ] (اِخ ) جایی است . رجوع به قره جه طاق شود.
جفت و طاق . [ ج ُ ت ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) جفت و تا.طاق و جفت . نام بازیی است . رجوع به جفت و تا شود.
طاق مدنی . [ ق ِ م َ دَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نوعی از طاق عمارت : نکنی گر سفر مکه ویثرب چه غم است طاق درگاه ضرور است که باشد مدنی .و...
طاق مزار. [ ق ِ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) طاق که بر سر بالین تربت سازند : برو ای نوجوان داد جوانی ده که پیران راخمیدنهای قد طاق مزا...
طاق کحلی . [ ق ِ ک ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) به معنی طاق فیروزه رنگ است که کنایه از آسمان باشد. (برهان ) (انجمن آرای ناصری ). و رجوع به...
طاق کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) وَتْر. وِتْر. (ترجمان القرآن ).
طاق کسری . [ ق ِ ک ِ س را ] (اِخ ) مشهورترین بنائی که پادشاهان ساسانی ساخته اند. قصری است که ایرانیان طاق کسری یا ایوان کسری مینامند و ه...
طاق سنگی . [ ق ِ س َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) طاق که از قطعات سنگ ساخته شده باشد. || (اِخ ) نام گردنه ای است معروف به طاق سنگی در را...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۱۱ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.