اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

تأم

نویسه گردانی: TAM
تأم . [ ت َءْم ْ ] (ع مص ) دوگانه تار و پود بافتن جامه را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || روشی آوردن اسب بعد روشی . (منتهی الارب ). مجی ٔ الفرس جریاً بعد جری . (اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
تام . (ص ) بمعنی بسیار کم و بغایت اندک . (از برهان ). و رجوع به انجمن آرا و آنندراج و شرفنامه ٔ منیری و فرهنگ جهانگیری و ناظم الاطباءشود. بم...
تام . [ م م ] (ع ص ) ۞ چیزی که اجزاء آن کامل باشد. تمام . درست . ضد ناقص . (از اقرب الموارد) . و رجوع به منتهی الارب و غیاث اللغات و ب...
همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: اسپت espat، ژوک žuk (سغدی) هماک hamāk (پهلوی)***فانکو آدینات 09163657861
تام تام . (اِ) ۞ نوعی از آلات موسیقی ضربی است که منشاء آن از چین است و عبارت از یک صفحه ٔ فلزی دایره شکل است که بطور عمودی بر پایه ا...
این دو واژه عربی است و پارسی جایگزین، این است: نامژوک nâmžuk (نام + ژوک: تام. «سغدی») ****فانکو آدینات 09163657861
جسم تام . [ ج ِ م ِ تام م ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مقابل جسم غیرتام . مقابل جسم ناقص . و آن یکی از دو قسم جسم مرکب باشد و آن جسم مرکبی ...
رسم تام . [ رَ م ِ تام م ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) (اصطلاح منطق ) مرکب است از جنس قریب و عرض خاص . مقابل رسم ناقص . (از فرهنگ لغات و اصطل...
اسم تام . [ اِ م ِ تام م ] (ترکیب وصفی ، اِمرکب ) در عربی آن اسم است که اسم دیگر را نصب دهد تا تمییز آن باشد. و تمامیت اسم به چهار چیز ا...
اعداد تام . [ اَ دِ تام م ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آن است که اجزای او (چون ) جمله کنی همچند او باشند، چون شش که او را سه نیمه بود و دو س...
باد در تام . [ دَرْ ] (اِ مرکب ) زکام . (ناظم الاطباء).
« قبلی صفحه ۱ از ۴ ۲ ۳ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.