تخت
نویسه گردانی:
TḴT
تخت .[ ت َ ] (اِخ ) دهی از دهستان تیلکوه در بخش دیواندره ٔ شهرستان سنندج است که در شصت ویک هزارگزی باختر دیواندره و شش هزارگزی جنوب شوسه ٔ دیواندره به سقز قرار دارد. کوهستانی و سردسیر است و 210 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و توتون و روغن و پشم و لبنیات است . شغل اهالی زراعت و گله داری است . راه مالرو و دبستان دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
واژه های همانند
۱۳۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
تخت خانه . [ ت َ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) مقر سلطنت و پایتخت . (ناظم الاطباء). تختگاه . (آنندراج ) : سوی تخت خانه زمین درنوشت به بالا شدن زآسمان ...
پوست تخت .[ ت َ ] (اِ مرکب ) پوست آش کرده که پشم آن نسترده باشند و درویشان آن را گاه نشستن و خفتن چون گستردنی وبساطی گسترند و گاه رفتن...
باغ تخت . [ غ ِ ت َ ] (اِخ ) یکی از باغهای مشهور اصفهان درعصر صفوی که چهل هزار گز مربع وسعت داشته است . (از گزارشهای باستانشناسی ج 3 ص 205)...
تخت آرای . [ ت َ ] (نف مرکب ) آرایش دهنده ٔ تخت . که تخت آراید. که موجب زینت تخت شاهی شود : چو تخت آرای شد طرف کلاهش ز شادی تاج سر میخواند ش...
تخت آویز. [ ت َ ] (ن مف مرکب ) که بر تخت آویخته شود، چون افسر شاهان کهن که بر تخت می آویختند تا بزرگی و سنگینی تاج بر تاجدار گران نیاید : ...
تخت پایه . [ ت َ ی َ / ی ِ ] (اِ مرکب ) پایه ٔ تخت . زیر تخت : همه در زیر تخت پایه ٔ شاه صف کشیدند چون ستاره و ماه . نظامی .پایه بر پایه ، بردوی...
تخت گیری . [ ت َ ] (حامص مرکب ) تخت گرفتن . پیروزی یافتن بر پادشاهی . عمل تخت گیر. پیروزی بر سلطانی : جمشید یکم به تخت گیری خورشید دوم به ب...
تخت نشان . [ ت َ ن ِ ](نف مرکب ) بخشنده ٔ تخت . (ناظم الاطباء) : خسرو تاجبخش و تخت نشان بر سر تاج و تخت گنج فشان .نظامی .
تخت نشین . [ ت َ ن ِ ] (نف مرکب ) پادشاهی که دارای تخت و تاج باشد. (ناظم الاطباء). از عالم مسندنشین . (آنندراج ) : هرکه شد تاجدار و تخت نشین ت...
تخت کلاه . [ ت َ ک ُ ] (اِ مرکب ) کلاهی چوبین که بر سر مجرمین و گناهکاران نهند. (ناظم الاطباء).