اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ترک

نویسه گردانی: TRK
ترک . [ت َ رَ ] (اِخ ) رودی است در ترکستان که وارد سیحون می گردد. لسترنج در شرح آن آرد: رودخانه ٔ ترک که امروزبه رودخانه چرچک موسوم است و از جنوب خاوری چاچ میگذرد چنانکه ابن حوقل گوید از کوههای جدغل در شمال رودخانه ٔ نرین و از منطقه ٔ ترک نشین خرلخ که آنرا بسکام نیز می نامند برمیخیزد. در جنوب این رودخانه ، رودخانه ٔ دیگری کم و بیش به موازات آن می گذشت و موسوم بود به رودخانه ٔ ایلاق امروز. (ترجمه ٔ سرزمینهای خلافت شرقی ص 513). و رجوع به همین کتاب ص 507 شود :
چو باشد مناره به پیش ترک
بزرگان به پیش من آرند ۞ چک .

فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ص 2270).


بگویش که تاپیش رود ترک
شما را فرستاد بهرام جک .

فردوسی (ایضاً ص 2271).


چو بگذشت خاقان ز رود ترک
تو گفتی همی تیغ باردفلک

فردوسی (ایضاً ص 2414).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۹۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
طراقی ترک . [ طَ ت ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان نوده چناران بخش حومه ٔ شهرستان بجنورد، واقع در 23هزارگزی جنوب خاوری بجنورد و 2هزارگزی جنوب ر...
حسین ترک . [ ح ُ س َ ن ِ ت ُ ] (اِخ ) محمدبن حسن بن حیدر حسینی کوه کمری . متولد در ارونق از نواحی تبریز و متوفی در نجف 23 رجب 1299 هَ . ق . 1...
مفلح ترک . [ م ُل ِ ح ِ ت ُ ] (اِخ ) از امرای بنی عباس در قرن سوم هجری (مقتول به سال 258 هَ . ق .) است . به سال 254 هَ . ق . به قم حمله ک...
بیات ترک . [ ب َت ِ ت ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به شور شود.
قلعه ترک . [ ق َ ع َ ت ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان هرسم بخش مرکزی شهرستان شاه آباد، واقع در 12 هزارگزی جنوب خاوری هرسم و جنوب خاوری شاه...
ترک گفتن .[ ت َ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ). رها کردن . دست بداشتن . افکندن . ترک کردن . چشم پوشیدن . (از یادداشت های دهخدا)- بترک گفتن ؛ رها کردن ....
ترک محله . [ ت ُم َ ح َل ْ ل ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان جلال ازرگه است که در بخش مرکزی شهرستان بابل و در 4 هزارگزی باختری بابل و کنار شوسه ...
ترک کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بهشتن . رها کردن . هشتن . واگذاشتن . یله کردن . بگذاشتن .بینداختن و گذشتن از چیزی . صرف نظر کردن از هر چه ...
ترک تازه . [ ] (اِ مرکب ) نزد صوفیه جذبه ٔ الهی را گویند که سالک مجاهده و رنج بسیار می کشد و گشادگی نمی یابد. ناگاه جذبه ٔ الهی دررسد و او ...
ترک دادن . [ ت َ دَ ] (مص مرکب ) قطع کردن . پایان دادن . خاموش ساختن . رها کردن : سنّت عشق سعدیا ترک نمیدهی بلی کی ز دلم بدر رود خوی سرشته ...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ صفحه ۷ از ۱۰ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.