اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

تصویر

نویسه گردانی: TṢWYR
تصویر. [ ت َص ْ ] (ع مص ) صورت کردن .(تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (زوزنی ). صورت کردن چیزی را و آفریدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). صورت کردن و این مصدر بمعنی اسم مفعول مستعمل است . (غیاث اللغات ). صورت و شکل قرار دادن چیزی را و نقش کردن و رسم نمودن . (از اقرب الموارد) :
کین محال است و فریب است و غرور
زآنکه تصویری ندارد وهم کور.

مولوی .


|| صورت کردن جنین در رحم مادر :
جانی ز تو بستدند و دادند
فرزند ترا بگاه تصویر.

خاقانی (دیوان چ سجادی ص 777).


|| (اِ) صورت برانگیخته از چوب و گل و جز آن . (منتهی الارب ). صورتی که از چوب و گل و امثال آن سازند یا بر دیوار و غیر آن نگارند و این مجاز است و با لفظ کشیدن و کردن مستعمل . (آنندراج ). صورت و نقش و رسم و شبیه و پیکر و نگار و بت و شکل و صورت کشیده شده ای بر روی صفحه ٔ کاغذ و یا پرده ٔ نقش شده . تندیس وتندسه و تندس . (ناظم الاطباء). ج ، تصاویر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد) :
بسان فالگویانند مرغان بر درختان بر
نهاده پیش خویش اندر پر از تصویر دفترها.

منوچهری .


نوروز برنگاشت به صحرا به مشک و می
تمثیل های عزه و تصویرهای می .

منوچهری .


به دمهای سنجاب نقاش آبان
به زرنیخ تصویر بستان نماید.

خاقانی .


|| در بیت زیر بمعنی نظر، حکم ، کیفر، امر آمده است :
دار کی ماند بدزدی لیک آن
هست تصویر خدای غیب دان .

مولوی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: پژدیس paždis (پازند) فرتور fartur (دری) نیگار (مانوی) پوتال putāl (سنسکریت: puttala) روپا rupā (سنسکریت)***فانکو...
تصویر نگار. (ا. م. ع-فا.) تصویرنگار یا پیکتوگرام(pictogram) نشانه‌ای است که یک پنداره، شیء، فعالیت، مکان یا رویداد را آشکار می‌کند. تصویرنگاری یک گو...
تصویر کردن . [ ت َص ْ ک َ دَ ] (مص مرکب )صورت کشیدن و نقش کردن . (ناظم الاطباء) : شمس در خارج اگرچه هست فردمثل او هم می توان تصویر کرد. مول...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
تصویر کشیدن . [ ت َص ْ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) صورت کردن . رسم کردن صورت چیزی : اگر میدید با هم اتحاد بلبل و گل رامصور میکشید از رنگ گل ت...
تصویر واژه ای عربی و بردار، پارسی است؛ و پارسی هر دو اینهاست: پوتالاک (پوتال از سنسکریت: پوتَّلَ= تصویر + «اک») روپادا (روپا= تصویر؛ سنسکریت + «دا»)...
خامه ٔ تصویر. [ م َ / م ِ ی ِ ت َص ْ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خامه ای که بدان تصویر کشند و آن را در هندوستان از موی دم موش خرما بندند و با ل...
خانه ٔ تصویر. [ ن َ / ن ِ ی ِ ت َص ْ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ۞ کنایه از چشم . دیدگانی . جایی که صورتها در آن نقش بندد : بی ساخته چون اصل...
گرده ٔ تصویر. [ گ َ دَ / دِ ی ِ ت َص ْ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) خاکه ٔ تصویر. (آنندراج ). رجوع به گرده شود.
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.