اجازه ویرایش برای همه اعضا

تصویر

نویسه گردانی: TṢWYR
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
پوتال (سنسکریت: پوتَّلَ)
روپا (سنسکریت)
وینِه (کردی)
ژیترا (سنسکریت: چیترَ)
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
تصویر. [ ت َص ْ ] (ع مص ) صورت کردن .(تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (زوزنی ). صورت کردن چیزی را و آفریدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج...
تصویر کردن . [ ت َص ْ ک َ دَ ] (مص مرکب )صورت کشیدن و نقش کردن . (ناظم الاطباء) : شمس در خارج اگرچه هست فردمثل او هم می توان تصویر کرد. مول...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
تصویر نگار. (ا. م. ع-فا.) تصویرنگار یا پیکتوگرام(pictogram) نشانه‌ای است که یک پنداره، شیء، فعالیت، مکان یا رویداد را آشکار می‌کند. تصویرنگاری یک گو...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
تصویر واژه ای عربی و بردار، پارسی است؛ و پارسی هر دو اینهاست: پوتالاک (پوتال از سنسکریت: پوتَّلَ= تصویر + «اک») روپادا (روپا= تصویر؛ سنسکریت + «دا»)...
تصویر کشیدن . [ ت َص ْ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) صورت کردن . رسم کردن صورت چیزی : اگر میدید با هم اتحاد بلبل و گل رامصور میکشید از رنگ گل ت...
خامه ٔ تصویر. [ م َ / م ِ ی ِ ت َص ْ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خامه ای که بدان تصویر کشند و آن را در هندوستان از موی دم موش خرما بندند و با ل...
خانه ٔ تصویر. [ ن َ / ن ِ ی ِ ت َص ْ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ۞ کنایه از چشم . دیدگانی . جایی که صورتها در آن نقش بندد : بی ساخته چون اصل...
گرده ٔ تصویر. [ گ َ دَ / دِ ی ِ ت َص ْ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) خاکه ٔ تصویر. (آنندراج ). رجوع به گرده شود.
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.