گفتگو درباره واژه گزارش تخلف تن نویسه گردانی: TN تن . [ ت ُ ] (فرانسوی ، اِ) ۞ درجه ٔ بلندی و پستی صدا و آواز، مایه . (از فرهنگ فارسی معین ). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۴۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه واژه معنی پاک تن پاک تن . [ ت َ ] (ص مرکب ) پاکیزه تن . پاک بدن . || پارسا. عفیف . مقابل . پاکجامه . ناپاکتن : چنان پاک تن بود و روشن روان که بودی بر او آشکارا... آهن تن آهن تن . [ هََ ت َ ] (ص مرکب ) که تن از آهن دارد : خزروان بدو گفت کاین یک تن است نه آهن تن است و نه آهرمن است .فردوسی . پنج تن پنج تن . [ پ َ ت َ ] (اِخ ) پنج تن آل عبا. پنج تن پاک . محمد، علی ، فاطمه ، حسن و حسین سلام اﷲ علیهم اجمعین . خمسه ٔ آل عبا. خمسه ٔ طیبة. پنج تن پنج تن . [ پ َ ت َ ] (اِخ )نام دهی جزء دهستان یاطری در بخش گرمسار از شهرستان دماوند در 13 هزارگزی مغرب گرمسار و 4 هزارگزی جنوب ایستگاه راه آه... پنج تن پنج تن . [ پ َ ت َ ] (اِخ ) نام مزاری درآمل . (سفرنامه ٔ مازندران و استراباد رابینو ص 39). پهن تن پهن تن . [ پ َ ت َ ] (ص مرکب ) پهن بر. پهن اندام . وأن : ضخمة؛ زن پهن تن . (منتهی الارب ). تره تن تره تن . [ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان قزوین که 37 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1). تن آسا تن آسا. [ ت َ ] (ص مرکب ) تناسا و تناسان هر دو بمعنی آسوده تن و صحیح المزاج . (انجمن آرا) (آنندراج ). تن آسا و تن آسای ، کسی که همیشه خویشتن ... هفت تن هفت تن . [ هََ ت َ ] (اِخ ) زیارتگاهی است به طهران . (یادداشت مؤلف ). کره تن کره تن . [ ک َ رِ ت َ ] (اِ) عنکبوت را گویند. (برهان ) (آنندراج ). کارتن . کارتنه . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۱۵ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود