اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

تن

نویسه گردانی: TN
تن . [ ت ُ ] (اِ) ۞ یک نوعی ماهی که خشک آن را برای تریاق زهر مار بکار برند. (ناظم الاطباء). ماهی بزرگی است که در دریای مظلم و در دریای شام بهم می رسد و نمک سود می نمایند و خوردن نمک سود او جهت سم مار شاخدار و ضمادش جهت گزیدن سگ دیوانه نافع است و خوردن و قی کردن بعد از آن منقی معده و مخرج بلغم غلیظه است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). به یونانی تونن ۞ گویند که در آبهای گرم و ملایم فراوان است و بمقدار قابل توجهی در دریای مدیترانه صید می شود وطول این ماهی یک تا سه متر و وزن آن سی تا پانصد کیلوگرم می رسد. گوشت مطبوعی دارد که آن را سرد کنند و یا نمک زده مصرف نمایند و بیشتر با روغن زیتون مانند ماهی ساردین کنسرو کنند و در بازارها عرضه نمایند.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۴۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
تن دردادن . [ ت َ دَ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از راضی شدن و قبول کردن باشد. (برهان ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ) (از فرهنگ رشیدی ) (از غیاث ال...
تن اردشیر. [ ت َ اَ دَ ] (اِخ ) شهری است بحری ۞ و آن این چنین خوانند که دیوارش بر تن مردم نهاد یک جمینه ۞ گل بود و دیگر از تن مردم ...
تن افکندن . [ ت َ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تن اندرافکندن . تن برافکندن . حمله ور شدن . هجوم بردن : از آن پس تن افکند بر دیگران همی زد به تیغ ...
علی پیل تن . [ ع َ ی ِ ت َ ] (اِخ ) (امیر...) وی از امیرزادگان بود و در دربار سلطان اویس بن شیخ حسن میزیست . وقتی سلطان اویس درسال 759 هَ ....
تن آسان شدن . [ ت َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) آسوده و آرام شدن . راحت شدن . فارغ گشتن . تن آسان گردیدن : همان به که سوی خراسان شویم ز پیکار دشمن...
تن برافکندن . [ ت َ ب َ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تن اندر افکندن . تن برفکندن . حمله بردن . هجوم بردن : پس از کین برافکند تن برهمه رمان کردشان...
تن آسان کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) آسوده کردن . راحت کردن . فارغ ساختن : گنهکارگان را هراسان کنیم ستمدیدگان را تن آسان کنیم . فردوسی ....
هفتاد و دو تن . [ هََ دُ دُ ت َ ] (اِخ ) نام عامی است که بر شهیدان واقعه ٔ کربلا اطلاق شده است . آخرین کسانی که با امام حسین علیه السلام ...
تن پروری کردن . [ تَم ْ پ َرْ وَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خود را پرورش کردن . (ناظم الاطباء) : عالم که کامرانی و تن پروری کنداو خویشتن گم است کر...
تن اندرافکندن . [ ت َ اَ دَ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تن برافکندن . تن افکندن . حمله بردن : به شهر اندرافکند تن با سپاه فروزد به باره درفش سیا...
« قبلی ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ ۱۱ ۱۲ صفحه ۱۳ از ۱۵ ۱۴ ۱۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.