تنگ
نویسه گردانی:
TNG
تنگ . [ ت َ ] (اِخ ) نام مقامی باشد از ترکستان که ترکان تنگی به آن منسوب و به خوش صورتی مشهورند. (برهان ). شهری است از ترکستان به حسن خیزی معروف . (انجمن آرا) (آنندراج ). جایی در ترکستان که ترکان تنگی که در خوش صورتی ضرب المثل اند بدانجا منسوب میباشند. (ناظم الاطباء). مقامی است در ترکستان زمین که ترکان تنگی منسوبند بدان مقام . (شرفنامه ٔ منیری ). تنگ ترکان . (حاشیه ٔ برهان چ معین ).
واژه های همانند
۲۲۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
تنگ ماندن . [ ت َ دَ ] (مص مرکب ) تنگ اندرماندن . گرفتار شدن . در سختی و مضیقه گیر کردن . راه فرار و نجات مسدودماندن . در سختی و فشار و بی چیز...
تنگ شاپور. [ ت َ گ ِ ] (اِخ ) تنگی است در حوالی شهر کازرون فارس که آن را خوره شاپور گویند و در آنجا شهری بوده که شاپور پادشاه ایران بنام ...
تنگ زعفران . [ ت َ زَ ف َ ] (اِ مرکب ) برگهای زرد که در خزان می ریزد. (آنندراج ). برگهای زردی که در پاییز از درخت می ریزد. (ناظم الاطباء).
تنگ دهلیز. [ ت َ دِ ] (اِ مرکب ) دهلیز تنگ . راهروی تنگ که ورود بدان سخت باشد. رجوع به ماده ٔ بعد شود.
تنگ رسیدن . [ ت َ رَ / رِ دَ ] (مص مرکب ) تنگ دررسیدن . قریب رسیدن به کسی . (آنندراج ). سخت نزدیک رسیدن به کسی یا چیزی : رسید آنگهی تنگ د...
تنگ رودیان . [ ت َ ] (اِخ ) دهی از دهستان دشمن زیاری است که در بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون واقع است و 365 تن سکنه دارد. (از فرهنگ ...
تنگ گرفتن .[ ت َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) سخت گرفتن . (آنندراج ). در فشار و مضیقه قرار دادن . دشوار گرفتن : چو با دوست دشوار گیری و تنگ نخواهد ک...
تنگ کشیدن . [ ت َ ک َ / ک ِدَ ] (مص مرکب ) زین اسب را استوار کردن . آماده ٔ سواری ساختن اسب . تنگ را بر اسب محکم بستن : بیامدبپوشید خفتان ج...
تنگ شبیخون . [ ت َ ش َ ] (اِخ ) دهی از دهستان ده پیر است که در بخش حومه ٔ شهرستان خرم آباد واقع است و 100 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ...
تنگ صفربیگ . [ ت َ ص َ ف َ ب ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان رومشکان است که در بخش طرهان شهرستان خرم آباد واقع است و 120 تن سکنه دارد. (از فرهنگ ...