تنگ
نویسه گردانی:
TNG
تنگ . [ ت َ ] (اِخ ) نام مقامی باشد از ترکستان که ترکان تنگی به آن منسوب و به خوش صورتی مشهورند. (برهان ). شهری است از ترکستان به حسن خیزی معروف . (انجمن آرا) (آنندراج ). جایی در ترکستان که ترکان تنگی که در خوش صورتی ضرب المثل اند بدانجا منسوب میباشند. (ناظم الاطباء). مقامی است در ترکستان زمین که ترکان تنگی منسوبند بدان مقام . (شرفنامه ٔ منیری ). تنگ ترکان . (حاشیه ٔ برهان چ معین ).
واژه های همانند
۲۲۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
تار و تنگ . [رُ ت َ ] (ص مرکب ، از اتباع ) تیره و تار. سخت تیره . تاریک و سخت ۞ : ز گشت دلیران بر آن دشت جنگ چو شب گشت آوردگه تار و تنگ ...
تنگ و تا. [ ت َ گ ُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) دستگاهی از چوب که در آن جامه ها (پارچه ها) را می نهادند تا به چند تو محکم شود. (یادداشت بخط مرحوم ...
تنگ میدان . [ ت َ م َ / م ِ ] (ص مرکب ) آنکه میدان کوتاه داشته باشد. (از آنندراج ). که میدان او کم وسعت و محدود باشد : قدح قُعده کن ساتکینی...
تنگ لیراب . [ ت َ ] (اِخ ) دهی از بخش دهدز شهرستان اهواز است که 115 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
تنگ لیراب . [ ت َ ] (اِخ ) دهی از دهستان بهمئی سرحدی کهکیلویه ٔ شهرستان بهبهان است که 150 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
تنگ آمدن . [ ت َ م َ دَ ] (مص مرکب ) نزدیک آمدن . (ناظم الاطباء) : چنین تاشب تیره آمد به تنگ برو چیره شد دست پور پشنگ . فردوسی .که توران س...
تنگ آبشور. [ ت َ ] (اِخ ) دهی از دهستان چرام است که در بخش کهکیلویه ٔ شهرستان بهبهان واقع است و 240 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایر...
تنگ آستین . [ ت َ] (ص مرکب ) مفلس و تهی دست و بی نوا. || دین دار. (ناظم الاطباء). وحید در حاشیه ٔ خسرو و شیرین نظامی ص 43 آرد: تنگ آستین بودن...
تنگ بستن . [ ت َ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) تنگ کشیدن . تنگ برکشیدن . استوار ساختن زین اسب با بستن نواری مخصوص . بستن و محکم ساختن تنگ اسب و آم...
تنگ بضاعت . [ ت َ ب ِ ع َ ] (ص مرکب ) کم مایه . که فقیر و تنگدست باشد. که بضاعتش اندک بود: و با مردم تنگ بضاعت و سفیه معامله نکند. (منتخب ق...