اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

تنها

نویسه گردانی: TNHA
تنها. [ ت َ ] (اِخ ) محمدسعید قمی . خلف حکیم محمدباقر قمی است و در دربار شاه عباس دوم راه یافت و سپس مغضوب شد. این دو بیت از اوست :
در انتظارت ای ثمر دل شکوفه وار
چشمم سفید گشت و تو در دیده بوده ای .

#


عندلیبان چون طواف گلشن آن کو کنند
دست گلچین ترا چون دسته ٔ گل بو کنند.

(از تذکره ٔ نصرآبادی ج 1 صص 167-168).


رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
تنها. [ ت َ ] (ص ، ق ) از مفرد بودن باشد. (برهان ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ). فرد و تک و منفرد و یگانه و مجرد. (ناظم الاطباء). فرید. وحید. بی ه...
تنهاء. [ ت َ ] (ع اِ) جای منتهی شدن آب رودبار از کرانه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تنهاة. (اقرب الموارد).
تنهاء. [ ت ِ ] (ع اِ) خاک و جز آن که بدان سیل را بازگردانند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تنهاة. (اقرب الموارد).
تن تنها. [ ت َ ن ِ ت َ ] (ترکیب وصفی ،ق مرکب ) ۞ واحد. (آنندراج ). یکتا و منفرد و یگانه . (ناظم الاطباء) : اگر دو یار موافق زبان یکی سازندفلک ...
تنها کلا. [ ت َ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان دابو است که در بخش مرکزی شهرستان آمل واقع است و 190 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج...
دست تنها. [ دَ ت َ ] (ص مرکب ) بی یار. بی مدد. بی معین . بی یاور. (یادداشت مرحوم دهخدا). || (ق مرکب ) منفرداً. به تنهایی .
تک و تنها. [ ت َ ک ُ ت َ ](ترکیب عطفی ، ص مرکب ، ق مرکب ) در تداول عامه ، یکه وتنها. تمام تک . تنها. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
تنها ماندن . [ ت َ دَ ] (مص مرکب ) منفرد ماندن . جدا از دیگران ماندن . شذوذ. بی همراه شدن : چو تنها بماند آن شه پرخردبترسیدکز لشکرش بد رسد. فرد...
تنها خوردن . [ ت َ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) تنها خود خوردن و به کسی ندادن : ولیکن نباید که تنها خوری ز درویش درمانده یاد آوری . (بوستان )...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.