اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

تو

نویسه گردانی: TW
تو. [ ت َوو ] (ع ص ، اِ) تنها و طاق ، و منه الحدیث : الطواف توّ و الاستجمار تو. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). || رسن یک تاه تافته . ج ، اتواء. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رسنی که یک لا تابند. (آنندراج ). || خیمه ٔ برپا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بنای برآورده شده . (آنندراج ) (از ذیل اقرب الموارد). || وَجَّه َ فلان من خیله بألف تو؛ ای بألف واحد. || مرد بی پروا از دین و دنیا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). فارغ از کارها. (آنندراج ). || ایلغار، یقال : جاؤا تواً. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). جاء تواً؛ یعنی قصدکنان آمد چنانکه هیچ چیز او را بازنگرداند. (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
حس انتقامت فروکش کرد . دلت خنک شد.( دری هزاره های افغانستان)
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
تو این کاره نیستی = توان انجام این کار را نداری، بلد نیستی، جراتش را نداری... و کلاً برای ذکر اطمینان از ناتوانی طرف مقابل در انجام کار.
لابیرنت. ا. (به انگلیسی: Labyrinth از یونانی: λαβύρινθος labyrinthos ) ماز (maze)، هزار تو ، هزارچم ، حلزونی و جز آن. ریشه این واژه در اساطیر یونان اس...
به حالتی گفته می‌شود که کسی در تلاش برای کسب سود زیاد، ناگهان دچار خسران و ضرر شدیدتری می‌شود
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
طو. (ترکی ، اِ) طوی . ضیافت . عروسی : دائماً خاقان ما کرده ست طوگوش مارا می کشد لاتقنطوا.مولوی .
طو. [ طَ وِن ْ ] (ع ص ) گرسنه . طاو. طاوی . (منتهی الارب ).
طوء. [ طَوْءْ ] (ع مص ) رفتن . || دور رفتن . (منتهی الارب ).
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.