گفتگو درباره واژه گزارش تخلف تو نویسه گردانی: TW تو. (اِخ ) ۞ ژاک اگوست دو (1553 - 1617 م .). قاضی و تاریخ دان فرانسوی . وی در پاریس متولد شد. او راست : «تاریخ دوران من » ۞ به زبان لاتینی که اثری است شایان توجه و مفید. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۵۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه واژه معنی قیم تو قنجی کرد حس انتقامت فروکش کرد . دلت خنک شد.( دری هزاره های افغانستان) بلای بور تو شوم این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. نحال محال تو بود این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. تو هم اینکاره نیستی تو این کاره نیستی = توان انجام این کار را نداری، بلد نیستی، جراتش را نداری... و کلاً برای ذکر اطمینان از ناتوانی طرف مقابل در انجام کار. هزار تو ماز شکنج لابیرنت لابیرنت. ا. (به انگلیسی: Labyrinth از یونانی: λαβύρινθος labyrinthos ) ماز (maze)، هزار تو ، هزارچم ، حلزونی و جز آن. ریشه این واژه در اساطیر یونان اس... از هول هلیم تو دیگ افتادن به حالتی گفته میشود که کسی در تلاش برای کسب سود زیاد، ناگهان دچار خسران و ضرر شدیدتری میشود بی تو اگر بسر شدی زیر جهان زبر شدی این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. طو طو. (ترکی ، اِ) طوی . ضیافت . عروسی : دائماً خاقان ما کرده ست طوگوش مارا می کشد لاتقنطوا.مولوی . طو طو. [ طَ وِن ْ ] (ع ص ) گرسنه . طاو. طاوی . (منتهی الارب ). طوء طوء. [ طَوْءْ ] (ع مص ) رفتن . || دور رفتن . (منتهی الارب ). تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۵ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود