تورء
نویسه گردانی:
TWRʼ
تورء. [ ت َ وَرْ رُءْ ] (ع مص ) فراگرفتن زمین کسی را: تورأت علیه الارض ؛ فراگرفت او را زمین . حکاه ابن جنی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۵۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
تور. [ تْوِ / ت ِ وِ ] (اِخ ) ۞ نام قدیمی شهر کالینین ۞ فعلی در روسیّه است که بر کنار رود ولگاواقع است و 240000 تن سکنه دارد. در این شه...
تور. [ تُرْ ] (اِخ ) ۞ پسر اودن ۞ و خدای جنگ در نزد مردم اسکاندیناو. (از لاروس ). رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.
تور ، به معنای گشت می باشد که هم ریشه ی همسان با واژگان تور و توریسم در زبان انگلیسی است .
طور /to[w]r/ نوع؛ گونه. [قدیمی] حالت؛ چگونگی.[قدیمی]مرتبه؛ نوبت. فرهنگ فارسی عمید
طور. (اِ) ۞ دام . شبکه (یعنی جامه ای از رسن یا طناب مشبک ). شبکه که بدان ماهی گیرند. شبکه ٔ صیاد. طور ماهیگیران . بیاحه . دام ماهیگیری . |...
طور. (ع اِ) پیرامون سرای . (منتهی الارب ). فنای خانه . (منتخب اللغات ). || حد و نهایت چیزی . (منتهی الارب ). || کوه . (منتهی الارب ) (منتخب...
طور. (اِخ ) سوره ٔ پنجاه ودومین از قرآن کریم ، مکیه و آن چهل ونه آیت است ، پس از ذاریات و پیش از نجم .
طور. (اِخ ) از حدود و نواحی بیضاست به فارس به چهارفرسنگی بیضا بر سر راه شیراز به سمیرم . (فارسنامه ٔ ابن البلخی چ اروپا ص 129 و 161).
طور. (اِخ ) دهی جزء دهستان فراهان پائین بخش فرمهین شهرستان اراک در 24 هزارگزی جنوب باختری فرمهین و 6 هزارگزی راه مالرو عمومی . کوهستانی ...
طور. (اِخ ) کوهی که موسی بر آن بمناجات شد. نام کوهی که موسی علیه السلام بر آن بمناجات شدی . طور سیناء در شبه جزیره ٔ سیناء ۞ . رجوع به ...