گفتگو درباره واژه گزارش تخلف تیز نویسه گردانی: TYZ تیز. [ ی َزز ] (ع اِ) سخت الواح . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). شدیدالالواح ۞ از گور خران یا خران . (از ذیل اقرب الموارد). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۳۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه واژه معنی زخم تیز زخم تیز. [ زَ م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) عبارت از زخم عمیق . (غیاث اللغات از بهار عجم ) ۞ . کنایه از زخم فربه . (بهار عجم ) (آنندراج ). رج... تیز خرام قطار سریع السیر کارد تیز کارد تیز. [ دِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کارد برا. لَخز. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تیز کردن تیز کردن .[ ک َ دَ ] (مص مرکب ) برنده کردن و حاد کردن . (ناظم الاطباء). تند و بران کردن لبه یا نوک چیزی مانند شمشیر و نیزه و غیره . (فرهنگ ... چرخ تیز چرخ تیز. [ چ َ خ ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) در اصطلاح ورزشکاران ، چرخ زدن با یک پای تمام و نوک پای دیگر اما زیاد چرخ زدن . (فرهنگ نظام ). تیز گشتن تیز گشتن . [ گ َ ت َ ] (مص مرکب )تیز گردیدن . خشمگین شدن . قهرآلود گشتن : به رستم چنین گفت کای نامجوی سبک تیز گشتی بدین گفتگوی . فردوسی .بد... تیز گفتن تیز گفتن . [ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) تند و خشمگین سخن راندن . گستاخی و بدزبانی کردن . لاف زدن : سخنهایشان بشنو و گو سخن کسی تیز گوید تو تیزی مکن... تند و تیز تند و تیز. [ ت ُ دُ ] (ص مرکب ، از اتباع ) تندتیز. (ناظم الاطباء). پرشتاب . سریع و پرحدت : که تند و تیز به دل بردن من آمده ای شتاب چیست به ... تیز راندن تیز راندن . [ دَ ] (مص مرکب ) راندن با شتاب . سخت سریع راندن : چو بشنیدفرمانبران را بخواندسوی طیسفون تیز لشکر براند. فردوسی .رجوع به ماده ٔ ب... بازار تیز بازار تیز. [ رِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بازار بارونق . بازار بارواج . بازار پرداد و ستد، بسیارمعامله . بازار فراوان مشتری . تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ صفحه ۲ از ۴ ۳ ۴ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود