ثأی
نویسه گردانی:
ṮAY
ثأی . [ ث َءْی ْ ] (ع مص ) شکافته شدن . تباه شدن . || باز شدن درز مشک . || سوراخ شدن مهره . || مجروح گردیدن . || کشته شدن و مانند آن . || (اِ) نشان زخم .
واژه های همانند
۳۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
ثأی . [ ث َءْی ْ ] (اِخ ) نام محلی است و گاه بصورت تثنیه ثأیان گویند. (مراصد الاطلاع ).
سای . (نف مرخم ) فاعل ساییدن را گویند که ساینده باشد. (برهان ). ساینده . (شرفنامه ) : جلوه گاه طایر اقبال باشد هر کجاسایه اندازد همای چتر گردو...
سای . (اِخ ) نام قلعه یی بوده است که اغلان محمد در آن بود. (ذیل جامع التواریخ رشیدی ص 216).
سعی . [ س َع ْی ْ ] (ع مص ) کوشیدن . (آنندراج ). کوشش . (غیاث ) : نه غم مدح تو از این دل کم نه در سعی تو بر این تن باز. مسعودسعد.دانه مادام ...
چاک سای . (اِ) قسمی سوهان . نوعی سوهان .
بی سعی . [ س َع ْی ْ ] (ص مرکب ) (از: بی + سعی )بی کوشش . بی پایمردی . بدون یاری و یاوری : شکر کن شکر خداوند جهان را که بداشت به تو ارزانی ب...
تارک سای . [ رَ ] (نف مرکب ) که تارک فرق سر را ساید. آنچه با تارک تماس گیرد (مانند تیغ). کوبنده ٔ تارک . خردکننده ٔ تارک . سوراخ کننده ٔ تارک ...
آهن سای . [ هََ ] (اِ مرکب ) سوهان .
چرب سای . [ چ َ ] (اِ مرکب ) نام یک قسم سوهان نرم است . (فرهنگ نظام ).
چرخ سای . [ چ َ ] (نف مرکب ) چرخ ساینده . ساینده ٔ چرخ . فلک سای . آسمان سای : بس دل که چرخ سای و ستاره فسای بودچرخش کمین گشاد و ستاره کمان ...