اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

جان

نویسه گردانی: JAN
جان . (اِخ ) ۞ یوحنا کاهن که در1816 م . درگذشته است . او راست : قاموس عربی و لاتینی ،که در ذیل آن بعض سوره های قرآن مجید، و منتخباتی دروصف مصر از ابی الفداء، و پاره ای از رسائل عبداللطیف بغدادی و اشعار حماسی از ابی تمام را آورده و بسال 1802 م . در یانا بطبع رسیده است . (معجم المطبوعات ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۵۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۷۲ ثانیه
جان آگاه . (نف مرکب ) آگاهنده ٔ جان . بیدارکننده ٔ جان .
جان آویز. (نف مرکب / ن مف مرکب ) جان آویخته . آنچه جان را مقید سازد : از پی نقشهای جان آویزاختران نقش بند و رنگ آمیز.سنائی .
جان آهنج . [ هََ ] (نف مرکب ) جان برکننده . جان کشنده . کشنده ٔجان . برون کننده ٔ جان : آفریده مردمان مر رنج راپیشه کرده رنج جان آهنج را. رودک...
جان آهنگ . [ هََ ] (اِ مرکب ) حالت احتضار، جانی که در حال عزیمت و رفتن است : جوانمردان که دل در جنگ بستندبجان و دل ز جان آهنگ رستند.نظامی...
جان افزا. [ اَ ] (نف مرکب ) آنچه مدد حیات بود مانند آب حیات و امثال آن . (شرفنامه ٔ منیری ). جان افزای ، جان فزا. (از بهار عجم ). آنچه جان را ...
تیره جان . [ رَ / رِ ] (ص مرکب ) تیره روان . بدنهاد. مضر. نادرست . گمراه و بدسرشت : تو ای بهمن جادوی تیره جان براندیش از کردگار جهان . فردوسی ....
تخته جان . [ ت َ ت ِ ] (اِخ )دهی است از دهستان شاخنات در بخش درمیان شهرستان بیرجند که در پنجاه وهشت هزارگزی شمال درمیان و هفده هزارگزی خاو...
جان آباد. (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان آرد: آنرا جهان آباد نیز گویند و در سیستان واقع است . قلعه ای دارد که آنرا سردارجان بیگ خان بلوچ تقریباً نو...
جان آباد. (اِخ ) قریه ای است از قرای سیستان در طرف شرقی دریاچه ٔ سیستان و در سمت شمال جلال آباد واقع است . (مرآت البلدان ج 4 ص 129).
جان آباد. (اِخ ) دهی است از دهستان گرمسیر شهرستان اردستان . واقع در 23 هزارگزی شمال خاوری اردستان و 10 هزارگزی شمال راه فرعی اردستان به ...
« قبلی ۷ ۸ ۹ ۱۰ ۱۱ صفحه ۱۲ از ۳۶ ۱۳ ۱۴ ۱۵ ۱۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.