جانی . (ع ص ) چیننده ٔ میوه . (اقرب الموارد) (منتهی الارب )(ناظم الاطباء) (المنجد). ج جُناة و جُنّاء. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). چیننده . چنانکه میوه از درخت .بازکننده . (یادداشت مؤلف ). || گردآورنده : جنی الذهب ؛ جمعه من معدنه . (المنجد). || گناهکار (از مصدر جنایة). (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (مهذب الاسماء). آنکه جنایت کرده . جنایتکار. || جفاکننده . ستمگر. ستمکار. ظالم . ج ، اجناء. و فی المثل : اجنائها ابناؤها؛ ای الذین جنوا علی هذه الدار بالهدم هم الذین بنوها و قیل اصل المثل جناتها بناتها لان فاعلا لایجمع علی افعال و اما الاشهاد و الاصحاب فانهما جمع مشهد و صحب الا ان یکون هذا من النوادر.و این جمع از نوادر است . (منتهی الارب )
: و لکنی اصبر عنک نفسی
مخافة ان تعد من الجنات .
(تاریخ بیهقی ص 192).
جانی اگرچه زمانی مهلت یابد و مدتی مهمل ماند عاقبت در دام بلا و حباله ٔ عنا افتد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص
379).