جانی
نویسه گردانی:
JANY
جانی . (اِخ ) دهی از بخش شیب آب شهرستان زابل است . محلی است جلگه ، گرم و معتدل . سکنه ٔ آن 300 تن و زبان آنان فارسی بلوچی است ، آب آن از رودخانه ٔ هیرمند و محصول آن غلات و لبنیات است و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن فرعی است . (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
واژه های همانند
۴۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۶۶ ثانیه
جانی . (اِخ ) قراچه داغی . میرزا آقاجان که در قرن سیزده ٔ هجری میزیسته است . بیشتر اشعار وی بترکی است که در کتاب دانشمندان آذربایجان نمونه...
جانی . (اِخ ) همدانی ، مولانا اسد. از شعرای همدانی است . مترجم مجمعالخواص آرد: از همدان است و جانی تخلص میکند. شخصی بسیار هموار و خلیق است ...
جانی. (ص نسب .) گرامی ، عزیز. فرهنگ فارسی معین. مترادف و متضاد ۱. صمیمی، عزیز، گرامی، یکرنگ ۲. آدمکش، تبهکار، جنایتکار، قاتل. ////////////////////////...
جان آر. «جانی» کش (به انگلیسی: John R. "Johnny" Cash) (زادهٔ ۲۶ فوریهٔ ۱۹۳۲ آرکانزاس – ۱۲ سپتامبر ۲۰۰۳) که همچنین با لقب مرد سیاهپوش نیز شن...
یک جانی . [ ی َ /ی ِ ] (حامص مرکب ) اتحاد. اتفاق . همدلی : یک دو جام از روی مخموری بخوریک دو جنس از روی یک جانی بخواه .خاقانی .
سگ جانی . [ س َ ] (حامص مرکب ) سخت جانی و حریص بودن . (غیاث ) : کسی کز روی سگ جانی نشیند در پس زانوبزانو پیش سگساران نشستن نیست امکانش .خاق...
سنگ جانی . [ س َ ] (حامص مرکب ) بیرحمی . سخت جانی . (غیاث اللغات ).
شاه جانی . (ص نسبی ، اِ) ظاهراً به پارچه های لطیفی که از مرو بدست می آمده است اطلاق شده و در قرن دهم این کلمه بطور مطلق به معنی قماش ...
شاه جانی . (ص نسبی ) منسوب به شاه جان ، نام مرو که پایتخت خراسان بوده است . (دزی ج 1 ص 717) : شمس المعالی دو هزار مرد از کردان شاهجانی ...
باغ جانی . (اِخ ) نام محلی از رستاق طبرش (تفرش ) [ قم ] . (تاریخ قم ص 119).