اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

جانی

نویسه گردانی: JANY
جانی . (اِخ ) جوزجانی (مولانا...). مؤلف مجالس النفائس آرد: از ولایت جوزجان است ، و اول ریحانی تخلص میکرد و بمناسبت مولدش تخلص جانی داده شد. یک نوع طبع دارد و این مطلع از اوست :
تا جلوه کرد خط و لب یار سبز و سرخ
آتش علم زد از دل افکار سبز و سرخ .

(از ترجمه ٔ مجالس النفائس ص 72).


و در جای دیگر آرد: جوزجانیست و جنونی اندک در دماغ او هست ، یعنی در اصل خلقت و جبلت چنین بوده است . (از ترجمه ٔ مجالس النفائس ص 242 و ذریعه ج 9190).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
آزرده جانی . [زَ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) چگونگی و صفت آزرده جان .
پیوند جانی . [ پ َ / پ ِ وَ دِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) پیوند روحانی . (آنندراج ).
جانی بیگلو. [ ب ِ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان دیگله بخش هوراند شهرستان اهر است که در 26500 گزی جنوب هوراند و 500 گزی کنار شوسه ٔ اهر کلبیر واقع...
جانی اختاجی . [ اَ ] (اِخ ) از امرا و مقربان دربار غازان خاتون است که حسب الامر (پادشاه ) جهت احضار آلافرنک و پیروان او که به فتنه انگیزی مش...
جانی کاشانی . [ ی ِ ] (اِخ ) حاجی میرزا جانی کاشانی در 1268 هَ .ق . بقتل رسیده است . او مؤلف کتاب معروف «نقطةالکاف » در شرح احوال سید علی...
جانی بیگ گرجی . [ب َ گ ِ گ ُ ] (اِخ ) خوندمیر چنین آرد: آنگاه صاحب قران جمجاه (امیرتیمورگورگان ) بجانب دره جانی بیگ گرجی (گرجستان ) شتافته ،...
جانی اسفراینی .[ ی ِ اِ ف َ ی ِ ] (اِخ ) رجوع به جانی سبزواری شود.
جانی بیگ سلطان . [ب َ س ُ ] (اِخ ) فرمانروای ایالت قصبات کرمنیه و توابع از امرای ازبک میباشد. (از حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 519). و رجوع بکتا...
تازه جانی کردن . [ زَ / زِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) از نو زنده کردن . مجازاً، مهر و محبت بیحد کردن : در تن هر مرده دل ، عیسی صفت از تلطف تازه جانی ...
علاءالدین جانی . [ ع َ ئُدْ دی ن ِ جا ] (اِخ ) ششمین تن از حکام بنگاله که از 624 تا627 هَ . ق . حکومت کرد. (طبقات سلاطین اسلام ص 275).
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۵ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.