جاویدان . (ص ،ق ) همیشه . پاینده . دائم . (برهان ). جاودان . (ناظم الاطباء). جاوید. جاویدانه . جاودانه . جاود
: گر همی خواهی که جاویدان بمانی ای پسر
در میان این دو آتش خویشتن را چون پزی .
ناصرخسرو.
گفتی که کجا رفتند آن تاجوران اینک
ز ایشان شکم خاک است آبستن جاویدان .
خاقانی .
او خدایست تعالی ملک الملک قدیم
که تغیر نکند ملکت جاویدانش .
سعدی .