گفتگو درباره واژه گزارش تخلف جای شدن نویسه گردانی: JAY ŠDN جای شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) جاگرفتن . ساکن شدن : تا ترا جای شد ای سرو روان در دل من هیچکس می نپسندم که بجای تو بود.سعدی . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه واژه معنی از جای شدن از جای شدن. برخاستن، به حرکت در آمدن. باز جای شدن باز جای شدن . [ زِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) به جای نخست بازگشتن . بجایگاه خویش بازرفتن . بخانه ٔ خود مراجعت کردن . به مستقر خویش برگشتن : بمانم ... جای گزین شدن جای گزین شدن . [ گ ُ ش ُ دَ] (مص مرکب ) جای گزین چیزی شدن . بدل شدن . جانشین آنچیز شدن . قائم مقام شدن . بجای چیزی قرار گرفتن : وقتی که است... نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود