جأی
نویسه گردانی:
JAY
جأی . [ ج َءْی ْ ] (ع اِ) رنگی از رنگهای اسب و آن سرخی است که بسیاهی زند. (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۱۱۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۵ ثانیه
جای . (اِ) جا. مقام . (برهان ). مطلق مکان . (بهار عجم ) (آنندراج ). لهذا اطلاق آن بر خانه نیز آمده و این خالی از غرابت نیست . (بهار عجم ) (آنن...
جای جای . (ق مرکب ) جای جائی . گله ، گله . || بجای . در مقام . در عوض : جای جائی بچه ٔ تابان چون زهره و ماه بچه ٔ سرخ چو خون و بچه ٔ زرد چو...
داغ جای . (اِ مرکب ) کیة. (منتهی الارب ). موضعی از بدن که بآلت داغ سوخته و نشان کرده باشند.
هم جای . [ هََ ] (ص مرکب ) هم وطن . (آنندراج ).
به جای و بجای: اگر معنی جایگزینی بدهد، مینویسیم به جای. مانند: مردی را به جای ژان والژان دستگیر کردند؛ ولی اگر پس از آن، فعل آوردن بیاید، مینویسیم: ...
خواب جای . [ خوا / خا ] (اِ مرکب ) خوابگاه . اطاق خواب . مَرقَد. (یادداشت بخط مؤلف ) : چو رفتی ز مجلس سوی خوابجای پس از خواب مستی بمجلس میای...
نوش جای . (اِ مرکب ) ۞ جایگاه ماده ٔ شیرین گل . (لغت فرهنگستان ).
آرام جای: آرام جا:
مستقر، محل استقرار و سکون. موید الدین شیرازی، بنیاد تاویل در ترجمه آیه 24 سوره 7: «شما را اندر زمین آرام جایی است»
زخم جای . [ زَ] (اِ مرکب ) جای زخم . زخمگاه . محل زخم : سر زخم جایش بکردند خشک بریق و بقیر و بکافور ومشک . فردوسی .رجوع به «زخمگاه »، «زخمگه »،...
شرم جای . [ ش َ ] (اِ مرکب ) شرم اندام . آلت تناسل مرد و زن . عورت . (یادداشت مؤلف ). شرم مرد و زن . (ناظم الاطباء). جای ستر عورت . (آنندراج )....