اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

جو

نویسه گردانی: JW
جو. (اِ) چوبی باشد که بوقت زمین شدیار [ شیار ] کردن بر گردن گاو گذارند. (برهان ). مخفف جوغ . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). یوغ . || مرتبه ٔ نودوششم از خلوص زر که آنرا بعربی عیار خوانند. (برهان ). نودوششم مرتبه ٔ از گوهرکه بتازیش عیار خوانند. (آنندراج ). || مجرایی که آب را از آن ، جهت مشروب کردن زمین عبور دهند. (فرهنگ فارسی معین ). جوی آب . (برهان ) :
فلک پل بر دلم خواهد شکستن
کز آب عافیت جویی ندارم .

خاقانی .


هزار جوی هوس رفته است در دل تو
که هیچ آب غم من به هیچ جوی تو نه .

خاقانی .


دلم ز عشق به دربرد سروبالایی
خلاف عادت این سروها که بر لب جوست .

سعدی .


- امثال :
آبشان از یک جو نمیرود ؛ کنایه از اینکه با یکدیگر سازگار نیستند با هم موافقت ندارند.
جو را از دیوار راست بالا میبرد .
شد غلامی که آب جو آرد
آب جو آمد و غلام ببرد.

سعدی .


ما این ور (بر) جو شما آن ور جو .
نیاید بجو باز آبی که رفت .
همیشه آب در یک جو نرود .
رجوع به جوی شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
صلح جو. [ ص ُ ] (نف مرکب ) خواهان صلح . جوینده ٔ صلح . طالب آشتی . آشتی طلب : ما سیکی خوار نیک تازه رخ و صلح جوی تو سیکی خوار بد جنگ کن و ترشروی...
نوک جو. [ نُک ْ ک ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ده بالای بخش خاش شهرستان زاهدان در 35 هزارگزی شمال شرقی خاش و 2 هزارگزی غرب راه گزو به ...
نوک جو. [ نُک ْ ک ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از بخش زابلی شهرستان سراوان . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
نیک جو. (نف مرکب ) نیک خواه : دو پرخاشجوی و یکی نیک جوی ۞ گرفتند پرسش نه بر آرزوی .فردوسی .
نیم جو. [ ج َ / جُو ] (اِ مرکب ) کمی . اندکی . مقداری به غایت قلیل . مختصری . ذره ای . خرده ای : خاقانی است جوجو در آرزوی اواو خود به نیم جونکن...
جو و جر. [ جو وُ ج َ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) جوی و جر. از: جو، بمعنی نهر + جر، بمعنی زمین شکافته : گر رحمت خدای نبودی و فضل اوافکنده بود مکر...
جا و جو. [ وَ ] (اِ مرکب ) از اتباع است . مکان . جای .
جو نرگس . [ ج َ / جُو ن َ گ ِ ] (اِ مرکب ) جوی که در قلم نرگس نگاه دارند تا تر و تازه بماند. (آنندراج ).
چاره جو. [ رَ / رِ ] (نف مرکب ) چاره جوی . تدبیرکننده . مدبر. جویای اصلاح امور. آنکه تدبیر و حیله کند. مصلحت اندیش : بفرمود تا پیش او آمدندبدان...
شیوه جو. [ شی وَ ] (اِخ ) دهی است از بخش سردشت شهرستان مهاباد. آب آن از رودخانه ٔ سردشت . راه آن اتومبیلرو. سکنه ٔ آن 152 تن . صنایع دستی ...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۷ ۴ ۵ ۶ ۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.