جوراب . (اِ)
۞ پای تابه ای که از نخ های پنبه ای یا پشمی یا ابریشمی بافند و پاها را بدان پوشانند. (حاشیه ٔ برهان چ معین )
: دل خسته از عشق بی تاب شد
ز دردش مشبک چو جوراب شد.
میرزا طاهر وحید (از آنندراج ).
-
جوراب باف ؛ بافنده ٔ جوراب .
-
جوراب بافی ؛ شغل و عمل جوراب باف .
- || دکان جوراب باف .
-
جورابچی ؛ جوراب باف .
-
جوراب دوز ؛ بافنده ٔ جوراب و دوزنده ٔ جوراب .
-
چرخ جوراب بافی ؛ چرخی که بدان جوراب بافند.
-
ماشین جوراب بافی ؛ دستگاه جوراب بافی .