اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

جوش

نویسه گردانی: JWŠ
جوش . (اِخ ) معرب گوش ، نام روز چهاردهم از هر ماه شمسی . (برهان ). لغتی است در گوش ، نام فرشته و نام روز 14 از هر ماه شمسی . (حاشیه ٔ برهان چ معین از روزشماری ص 37، 39) :
می خور کت باد نوش بر سمن و پیلگوش
روز رش و رام و جوش روز خور و ماه و باد.

منوچهری (از حاشیه ٔ برهان چ معین ).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
جوش زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) جوش دادن : با نیک و بد چو شیر و شکر جوش می زنددریافت هرکه چاشنی اتحادرا. صائب .رجوع به جوش دادن شود. || ...
جوش بیره . [ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) رجوع به جوش بره شود.
جوش ترش . [ش ِ ت ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اسید طرطریک . اسیر تارتاریک . اسیدی است که از دارتو (دُردی که از شراب در چلیک باقی ماند) بدست ...
پخته جوش . [ پ ُ ت َ / ت ِ ] (اِ مرکب ) نوعی از شراب باشد که جهت ضعف معده و کبد و باه و درد پشت و مفاصل و فالج و لغوه و کسر ریاح و ادرار بو...
باب جوش . [ ب ِ ] (اِخ ) آنرا باب الیهودیه نامند. یکی از چهار دروازه ٔ جی (اصفهان ) که یکصدوهفتاد سال قبل از اسلام بنا شده است . رجوع به باب...
درهم جوش . [ دَ هََ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) (آش ...) آشی مرکب از بسیاری چیزها و بیشتر نامتناسب و نامتلائم . آشی که حبوب و بقول گوناگون در وی ...
ریشه جوش . [ ش َ / ش ِ ] (اِ مرکب ) ۞ جوانه هایی که روی ریشه های سالم می روید. روی ریشه های سالم برخی درختها و درختچه ها جوانه هایی پیدا می...
شتاب جوش .[ ش ِ ] (نف مرکب ) که به سرعت جوشد. که شتابان و به تعجیل جوش زند: هَدوج ؛ دیگ شتاب جوش . (منتهی الارب ).
یخنی جوش . [ ی َ ] (نف مرکب ) جوشیده چون یخنی : گله ٔ گوسفند سم تا گوش گشته در آفتاب یخنی جوش . نظامی .و رجوع به یخنی شود.
کاله جوش . [ ل َ / ل ِ ] (اِ) کالجوش . کله جوش . کالیجوش . رجوع به کالجوش شود.
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۵ ۴ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.