چال
نویسه گردانی:
CAL
چال . (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان از قول صاحب معجم البلدان نویسد: «یکی از دهات آذربایجان است در چهار فرسخی مداین که ابن حجاج آن را «کال » گفته و شعری در مذمت آن سروده ». (مرآت البلدان ج 4 ص 72).
واژه های همانند
۶۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۶۷ ثانیه
چال کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) چاله کردن . گودال کردن . گود گردن . گود کردن زمین و مانند آن . || دفن کردن . بخاک سپردن . در زیر خاک نهفتن...
چال موره .[ رَ ] (اِخ ) نام رودخانه ای در ناحیه ٔ «کهکیلویه » که آبی شیرین و گوارا دارد. (فارسنامه ٔ ناصری ص 324) و مؤلف فارسنامه ٔ ناصری د...
چال اشتر. [اُت ُ ] (اِخ ) نام قریه ای است در چهارمحال اصفهان .
چال زمین . [ زَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کوهستان کلاردشت شهرستان نوشهر که در 7 هزارگزی جنوب باختری مرزان آباد و 3 هزارگزی باختر شوسه چا...
چال چنار. [ چ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان زلقی بخش الیگودرز شهرستان بروجرد که در 66 هزارگزی جنوب باختری الیگودرز و کنار راه مالرو چال به...
چال حصار. [ ح ِ ] (اِخ ) نام محله ای در شهر تهران . نام یکی از محلات تهران . مؤلف مرآت البلدان نویسد: «نام کوچه ای است در محله سنگلج تهر...
چال حصار. [ ح ِ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «در قدیم گودال بزرگی بوده است در محله ٔ سنگلج تهران به این اسم که همه ساله ایام عا...
چال سیاه . (اِخ ) دهی است از بخش ایزه شهرستان اهواز. که در 18 هزارگزی باختر ایزه واقع شده . کوهستانی و معتدل است و 110 تن سکنه دارد. آبش...
چال سیاه . (اِخ ) نام قریه ای نزدیک اصفهان که در شمال غربی اصفهان و نزدیک سلطان آباد واقعاست .
چال فخره . [ ف َ رَ ] (اِخ ) دهی است جز دهستان بیات بخش نوبران شهرستان ساوه که در 27هزارگزی شمال باختر نوبران و 5 هزارگزی راه عمومی وا...