اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

چشم سیاه

نویسه گردانی: CŠM SYAH
چشم سیاه . [ چ َ / چ ِ م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) چشم سیاهرنگ . چشمی برنگ سیاه . چشم که مردمک آن بغایت سیاه باشد :
بجان تو که نیارم تمام کرد نگاه
ز بیم چشم رسیدن بدان دو چشم سیاه .

فرخی .


ای سیه چشم چه دیدی تو از این دیده گناه
که نگاهت چو کنم خیره کنی چشم سیاه .

ایرج میرزا.


|| مراد چشم بی نور باشد. (بهار عجم ). چشم کور. چشم نابینا :
هست از بنفشه دیده ٔ بادام سرمه دار
روشن شود ز خط تو چشم سیاه ما.

میرزا طاهر وحید (از بهار عجم ).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
چشم سیاه . [ چ َ / چ ِ ] (ص مرکب ) سیاه چشم . آن کس که چشمان سیاه دارد.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
چشم سیاه کردن . [ چ َ / چ ِ ک َ دَ ](مص مرکب ) کنایه از طمع کردن بچیزی باشد. (برهان ). طمع کردن بچیزی و رغبت کردن در آن . (ناظم الاطباء).- ...
سیاه چشم . [ چ َ /چ ِ ] (اِ مرکب ) طائر شکاری را گویند چرا که چشم بعض نوع طائر شکاری سیاه میباشد مثل بحری ، شاهین ، چرغ وغیره . (غیاث اللغات ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.