اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

سیاه چشم

نویسه گردانی: SYAH CŠM
سیاه چشم . [ چ َ /چ ِ ] (اِ مرکب ) طائر شکاری را گویند چرا که چشم بعض نوع طائر شکاری سیاه میباشد مثل بحری ، شاهین ، چرغ وغیره . (غیاث اللغات ). باز شکاری . || (ص مرکب ) کنایه از بیمروت و بی وفا. (آنندراج ). نامهربان .بی محبت . (ناظم الاطباء). || آنکه چشم سیاه دارد. (یادداشت بخط مؤلف ). صفت معشوق است بدو وجه یکی آنکه سیاهی چشم موجب حسن خوبی است و دیگر آنکه طائر شکاری سیاه چشم بی وفا باشد خلاف طائر زردچشم که در عرف آنرا کلال چشم گویند. (غیاث اللغات ). ادعج . (زمخشری ). اکحل . کحلاء. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ) :
شاد زی با سیاه چشمان شاد
که جهان نیست جز فسانه و باد.

رودکی .


سیاه چشمان در پیش و باده ها در دست
یکی بگونه ٔ روی و یکی برنگ قبا.

فرخی .


تذرو عقیق روی کلنگ سپید رخ
گوزن سیاه چشم پلنگ ستیزه کار.

فرخی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
چشم سیاه . [ چ َ / چ ِ ] (ص مرکب ) سیاه چشم . آن کس که چشمان سیاه دارد.
چشم سیاه . [ چ َ / چ ِ م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) چشم سیاهرنگ . چشمی برنگ سیاه . چشم که مردمک آن بغایت سیاه باشد : بجان تو که نیارم تم...
چشم سیاه کردن . [ چ َ / چ ِ ک َ دَ ](مص مرکب ) کنایه از طمع کردن بچیزی باشد. (برهان ). طمع کردن بچیزی و رغبت کردن در آن . (ناظم الاطباء).- ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.