اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

چشم کردن

نویسه گردانی: CŠM KRDN
چشم کردن . [ چ َ / چ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از چشم زخم رسانیدن باشد. (برهان ) (آنندراج ). چشم زخم رسانیدن . (ناظم الاطباء). چشم زخم زدن . (فرهنگ نظام ). کسی یا چیزی را با چشم آسیب رسانیدن :
که چشم کرد دل داغدار را صائب
که دود تلخی ازین لاله زار میخیزد.

صائب (از آنندراج ).


او مایل شکار و من آشفته کز حسد
آهومباد چشم کند آن نگاه را.

میرنجات (از آنندراج ).


رجوع به چشم و چشم کردگی وچشم کرده شود.
- بچشم کردن ؛ کنایه است از در نظر گرفتن و منظور نظر قرار دادن :
بچشم کرده ام ابروی ماه سیمائی
خیال سبز خطش نقش بسته ام جائی .

حافظ.


- بچشم کردن کسی یا چیزی را ؛ اشاره است به آسیب رسانیدن آن کس یا آن چیز را بوسیله ٔ چشم زخم و چشم بد :
تا ترا کبر تیزخشم نکرد
تاترا چشم تو بچشم نکرد.

سنائی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
چشم سیاه کردن . [ چ َ / چ ِ ک َ دَ ](مص مرکب ) کنایه از طمع کردن بچیزی باشد. (برهان ). طمع کردن بچیزی و رغبت کردن در آن . (ناظم الاطباء).- ...
چشم بخواب کردن . [ چ َ / چ ِ ب ِ خوا / خا ک َ دَ ] (مص مرکب ) خوابانیدن . || چشم کسی را به بستن واداشتن : بگشا بشیوه نرگس پرخواب مست راو...
سیه کردن چشم . [ ی َه ْ ک َ دَ ن ِ چ َ / چ ِ ] (مص مرکب ) روشن کردن چشم . (غیاث اللغات ). || سرمه کشیدن و چشم را سیاه کردن . (یادداشت بخط...
پشت چشم نازک کردن . [ پ ُ ت ِ چ َ زُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) یا پشت چشم تنگ کردن ؛ به کبر مژگان را بهم نزدیک کردن . به ناز و غرور دیدن . || ت...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.