اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

چشم کردن

نویسه گردانی: CŠM KRDN
چشم کردن . [ چ َ / چ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از چشم زخم رسانیدن باشد. (برهان ) (آنندراج ). چشم زخم رسانیدن . (ناظم الاطباء). چشم زخم زدن . (فرهنگ نظام ). کسی یا چیزی را با چشم آسیب رسانیدن :
که چشم کرد دل داغدار را صائب
که دود تلخی ازین لاله زار میخیزد.

صائب (از آنندراج ).


او مایل شکار و من آشفته کز حسد
آهومباد چشم کند آن نگاه را.

میرنجات (از آنندراج ).


رجوع به چشم و چشم کردگی وچشم کرده شود.
- بچشم کردن ؛ کنایه است از در نظر گرفتن و منظور نظر قرار دادن :
بچشم کرده ام ابروی ماه سیمائی
خیال سبز خطش نقش بسته ام جائی .

حافظ.


- بچشم کردن کسی یا چیزی را ؛ اشاره است به آسیب رسانیدن آن کس یا آن چیز را بوسیله ٔ چشم زخم و چشم بد :
تا ترا کبر تیزخشم نکرد
تاترا چشم تو بچشم نکرد.

سنائی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
چشم باز کردن . [ چ َ / چ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) چشم گشودن . مقابل چشم بستن . || در تداول عامه ، کنایه از کسی یا چیزی را بدقت و کنجکاوی نگر...
چشم زنی کردن . [ چ َ / چ ِ زَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) منع کردن و تعرض نمودن و ممانعت کردن . || در حبس کردن . (ناظم الاطباء).
چشم سپید کردن . [ چ َ / چ ِ س َ / س ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) روشن کردن . (آنندراج ). ظاهراً روشن کردن چشم : از بخت تیره سرمه ٔ بینش طلب چو شمعچش...
چشم سخت کردن . [چ َ / چ ِ س َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بی حیایی کردن . || دیده بر چیزی گماشتن . (آنندراج ) : مرا کرد از صبر و آرام فردچو مقراض تا ...
چشم سرخ کردن . [ چ َ / چ ِ س ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) غضبناک شدن . (فرهنگ نظام ).- چشم سرخ کردن به چیزی یا بر چیزی ؛ کنایه است از نگریستن ...
چشم گرم کردن . [ چ َ / چ ِ گ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از خواب کردن اندک باشد. (برهان ). چشم گرم ساختن و دیده گرم کردن و مژگان گرم کرد...
پیش چشم کردن . [ ش ِ چ َ /چ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در منظر قرار دادن . برابر دیده نهادن : آنچه نسخت کردند از خزانه ها بیاوردند و پیش چشم کردن...
چشم نمائی کردن . [ چ َ / چ ِ ن ُ / ن ِ / ن َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از تهدید و تخویف کردن . (آنندراج ). رجوع به چشم نمائی شود. || ملامت ک...
چشم چرانی کردن . [ چ َ / چ ِ چ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نظربازی کردن . بتماشای خوبرویان در مجالس و معابر مشغول شدن . چشم چراندن .
چشم سفیدی کردن . [ چ َ / چ ِ س َ / س ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بی حیایی و بی شرمی کردن . لجبازی و پرروئی کردن . گستاخی و بی ادبی کردن . || در اص...
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.