اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

چه

نویسه گردانی: CH
چه . [ چ َه ْ ] (اِ) مخفف چاه است . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) :
موکشان برلب چه آرد زود
نیز نه بان کند نه ویل و نه وای .

خسروی .


هر بزرگی که سر از طاعت تو بازکشید
سرنگون گشت ز منظر به چه سیصد باز.

فرخی .


نه چاهی را بگه دارد نه گاهی را به چه دارد
ز عفوش بهره ورتر هر که او افزون گنه دارد.

فرخی .


از این تاریک چه بیرون شدن را
ز مردان مرد باید وز زنان زن .

ناصرخسرو.


بدانش تو صورتگر خویش باش
برون آی از ژرف چه مردوار.

ناصرخسرو.


به یک لفظ آن سه خوان را از چه شک
به صحرای یقین آرم همانا.

خاقانی .


مگر نشیندی از فراش این راه
که هرکو چه کند افتد در آن چاه .

نظامی .


وآن چه از بهر دیگران کندی
خویشتن رادر آن چه افکندی .

نظامی .


گرد خود چون کرم پیله برمتن
بهر خود چه میکنی اندازه کن .

مولوی .


درفتاد اندر چهی کو کنده بود
زآنکه ظلمی بر سرش آینده بود.

مولوی .


این ندانی کز پی من چه کنی
هم در آن چه عاقبت خود افکنی .

مولوی .


- امثال :
چَه مکن که خود افتی بد مکن که بد افتی . (امثال و حکم ). رجوع به چاه شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۸۳ ثانیه
دیگ کوچک مسی(واژه ی کرمانجی)
گلنی چه . [ گ ُ ن ِ چ َ / چ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان شهاباد بخش حومه ٔ شهرستان بیرجند واقع در 60 هزارگزی جنوب بیرجند و دارای 12 تن سکنه ....
قلعه چه . [ ق َ ع َ چ ِ ] (اِخ ) دهی است از بخش مینودشت شهرستان گرگان ، واقع در 8000گزی جنوب مینودشت موقعجغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن ...
قلعه چه . [ ق َ ع َ چ ِ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان سردرود بخش اسکو شهرستان تبریز، واقع در 11هزارگزی شمال اسکو و در مسیر شوسه ٔ تبریز به مراغه و خط...
قلعه چه . [ ق َ ع َ چ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قل جق بخش شیروان شهرستان قوچان ، واقع در 12هزارگزی شمال خاوری شیروان و 8هزارگزی شمال شو...
قلعه چه . [ ق َ ع َ چ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خانمیرزا بخش لردگان شهرستان شهرکرد، واقع در 25هزارگزی خاور لردگان و 6هزارگزی راه لردگان ب...
قوام چه . [ ق َ چ َ ] (اِخ ) یکی از قصبه های بلوک بیضاست . رجوع به جغرافیای غرب ایران صص 108- 109 شود. ده کوچکی است از دهستان بیضا بخش ا...
کاسه چه . [ س َ / س ِچ َ / چ ِ ] (اِ مصغر) کاسه ٔ کوچک (گناباد خراسان ).
چه خاک . [ چ َ هَِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مجازاً قبر. گور : برکشید آن غریق را بشتاب در چه خاک بردش از چه آب .نظامی .
نیزه چه . [ ن َ / ن ِ زَ / زِ چ َ / چ ِ ] (اِ مصغر) رمیح . (یادداشت مؤلف ). نیزه ٔ کوچک : عنزه ؛ نوعی نیزه چه است میان نیزه و عصا. (از منتهی ال...
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۶ ۵ ۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.