اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

چه

نویسه گردانی: CH
چه . [ چ َه ْ ] (اِ) مخفف چاه است . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) :
موکشان برلب چه آرد زود
نیز نه بان کند نه ویل و نه وای .

خسروی .


هر بزرگی که سر از طاعت تو بازکشید
سرنگون گشت ز منظر به چه سیصد باز.

فرخی .


نه چاهی را بگه دارد نه گاهی را به چه دارد
ز عفوش بهره ورتر هر که او افزون گنه دارد.

فرخی .


از این تاریک چه بیرون شدن را
ز مردان مرد باید وز زنان زن .

ناصرخسرو.


بدانش تو صورتگر خویش باش
برون آی از ژرف چه مردوار.

ناصرخسرو.


به یک لفظ آن سه خوان را از چه شک
به صحرای یقین آرم همانا.

خاقانی .


مگر نشیندی از فراش این راه
که هرکو چه کند افتد در آن چاه .

نظامی .


وآن چه از بهر دیگران کندی
خویشتن رادر آن چه افکندی .

نظامی .


گرد خود چون کرم پیله برمتن
بهر خود چه میکنی اندازه کن .

مولوی .


درفتاد اندر چهی کو کنده بود
زآنکه ظلمی بر سرش آینده بود.

مولوی .


این ندانی کز پی من چه کنی
هم در آن چه عاقبت خود افکنی .

مولوی .


- امثال :
چَه مکن که خود افتی بد مکن که بد افتی . (امثال و حکم ). رجوع به چاه شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۶ ثانیه
چه . [ چ َ / چ ِ ] (پسوند تصغیر) به فتح اول و عدم ظهور هاء در فارسی علامت تصغیر است . (در پهلوی ایچک ، ایچه ، ایزه ، ایزک ، ایجک ، ایژک نشانه ...
چه . [ چ ِ ] (حرف ربط) برای تعلیل آمده است . (ازبرهان ) (از آنندراج ). زیرا. (ناظم الاطباء). به علت اینکه و برای اینکه . (فرهنگ نظام ). ایرا...
به معنی هم. مانند: و دست لشکریان از رعایا چه در ولایت خود و چه در ولایت بیگانه و دشمن کوتاه دارید تا بر کسی ستم نکنند. (تاریخ بیهقی)
به معنی کجا. مانند: و هر چه (کجا) از وی به دریا نزدیک است، گرمسیر است؛ و هر چه به بیابان نزدیک است، سردسیر است. (حدودالعالم ص 130)
به معنی یا. مانند: چه لال و چه گویا برابر بود سخن چون ز اندازه برتر بود. (منوچهری)
به معنی کار. مانند: هر چه آغاز ندارد نپذیرد انجام (حافظ)
چه /če/ ۱. چه چیز؟. ۲. (قید) چگونه؛ از کجا. ۳. (صفت) کدام. ۴. (صفت) برای ابراز شگفتی و تعجب به کار می‌رود: چه عجب!، چه بد!. ۵. (حرف ربط، قید) زیرا؛ به...
بستان چه . [ ب ُ چ ِ / چ َ ] (اِ مصغر) ۞ باغچه . باغ کوچک . بستان کوچک : در موسم بهار که دریا شود جهان بستانچه ٔ تو گردد همچون بهشت گنگ .سوز...
مشکین چه . [ م ُ / م ِ چ َه ْ ] (اِ مرکب ) کنایه از خال است . (انجمن آرا، پیرایش اول از خاتمه ٔفرهنگ ). و رجوع به مشکین چاه و ماده ٔ قبل آن...
چه چه زدن . [ چ َه ْ چ َه ْ زَ دَ ] (مص مرکب ) خواندن بلبل . خواندن بلبل و قناری و سایر پرندگان خوش آواز. آواز برآوردن بلبل . نشید برکشیدن . |...
« قبلی صفحه ۱ از ۶ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.