چینی
نویسه گردانی:
CYNY
چینی . (حامص ) چیدن در تمام معانی . رجوع به چیدن شود.
- اسباب چینی ؛ تهیه ٔ مقدمات عملی علیه کسی . توطئه .
- انگورچینی ؛ انگور چیدن .
- خبرچینی ؛ خبرگزاری . سخن چینی . نمّامی .
- دینارچینی ؛ برچیدن و جمع آوردن دینارهای پراکنده بر زمین .
- راسته چینی ؛ در اصطلاح حروف چینان و مطابع، چیدن صفحات بدون حواشی و پاورقی و زیرنویس و بدون گذاردن علامات و شماره ها در متن و حاشیه است . مرتب کردن حروف در صفحاتی که مشتمل بر متنی بدون حواشی و زیرنویس است .
- || در اصطلاح بنائی ، در یک رده قرار دادن آجرهای دیوار و بی پیشامدگی و فرورفتگی برآوردن آن .
- سنگ چینی ؛ محصور کردن محلی با سنگ . برآوردن دیواری یا بنایی یا دیوار چاهی با سنگهای خرد و درشت .
- کهنه چینی ؛ برچیدن کهنه و ژنده از کویها.
- لقمه چینی ؛ کهنه چینی .
- مقدمه چینی ؛ ترتیب دادن پیش درآمد کلام .
- نکته چینی ؛ مضمون های باریک و دقیق عنوان کردن . در کلام آوردن لطائف و دقایق مضامین .
واژه های همانند
۶۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۰ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
زبان چینی یا دقیقتر: زبانهای چینی بخشی از خانواده زبانهای سینی-تبتی را تشکیل میدهند.زبان مادری حدود یک پنجم مردم جهان یکی از انواع زبان چینی است. ا...
ریزه چینی . [ زَ / زِ ] (حامص مرکب ) عمل و صفت ریزه چین . رجوع به ریزه چین شود.
خوشه چینی . [ ش َ / ش ِ ] (حامص مرکب ) عمل خوشه چین . التقاط. معروف است که پس از اتمام تاکستان و باغ صاحبان آن آمده خوشه چینی نمایند و خو...
دانه چینی . [ ن َ / ن ِ ] (حامص مرکب ) عمل دانه چین .
کهنه چینی . [ک ُ ن َ / ن ِ ] (حامص مرکب ) حالت و عمل کهنه چین . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به کهنه چین شود.
نکته چینی . [ ن ُ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) نقد. (یادداشت مؤلف ). عمل نکته چین . رجوع به نکته چین شود.- نکته چینی کردن ؛ نقد کردن . (یادداشت ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
مقدمه چینی . [ م ُ ق َدْ دِ / دَ م َ / م ِ ] (حامص مرکب ) تمهید مقدمه .ذکر مقدمه برای بیان مطلبی . و رجوع به مقدمه شود.- مقدمه چینی کردن ؛ تم...
کباب چینی . [ ک َ ب ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کبابه . (ناظم الاطباء). رجوع به کبابة شود.