حبس
نویسه گردانی:
ḤBS
حبس . [ ح ُ ] (اِخ ) زمخشری گوید: کوهی است مر بنی قرة را. و دیگران گفته اند: میان حرة بنی سلیم و الوارقیة باشد. و در حدیث عبداﷲبن حبشی آمده است : تخرج نار من حبس سیل . ابوالفتح نصر گوید: حبس سیل ، که به فتح نیز روایت شده یکی از دوحره ٔبنی سلیم باشد. و آنها دو حرة باشند که میان آن دو فضا است و جمعاً کمتر از دو میل است . اصمعی گوید: حبس کوهی است مشرف بر سلماء و تمثل جست به :
سقی الحبس و سمی السحاب و لم یزل
علیه روایا المزن والدیم الهطل
و لولا ابنة الوهبی زبدة لم ابل
طوال اللیالی أن یخالفه المحل .
(معجم البلدان ).
و به فتح با نیز گفته اند. (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۳۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
حبس البطن . [ ح َ سُل ْ ب َ ] (ع اِ مرکب ) عقل بطن . حبس بطن . بستن شکم . ببستن شکم . بندآوردن شکم . ۞
حبس البول . [ ح َ سُل ْ ب َ ] (ع اِ مرکب ) اُسر. شاشبند. شاشبندی . احتباس بول . احتقان ۞ . عسرالبول . در علاج آن در قرابادین آمده است : انیسون...
حبس الطمث . [ ح َ سُطْ طَ ] (ع اِ مرکب ) یا حبس طمث . به بند ماندن خون زنان در وقت خود. حبس عادت . ۞
حبس النفس . [ ح َ سُن ْ ن َ ف َ ] (ع اِ مرکب ) بازداشتن دَم . دم نکشیدن . دم نزدن ۞ . نگاه داشتن نفس .
حبس الغربی . [ ح َ سُل ْ غ َ ] (اِخ ) شهاب الدین سهروردی گوید: فبکیت زمانا و شکوت عنده من حبس قیروان . قال لی : نعما تخلصت ، الا انک لابد راجع...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
حبس تعزیری حبسى است که در مقابل حبس حدى (یعنى حدود خدا) نیست بلکه در اختیار حاکم است ،این نوع حبس برای جرائمی در نظر گرفته میشوند که ریشه شرعی دارند ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
حاکم میتواند با وجود شرایط مقرر در ماده ۲۵ قانون مجازات اسلامی، هرگونه حبسی را همچون حبس بازدارنده و حبس تعزیزی را معلق نماید که بهآن حبس تعلیقی گف...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.