اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

حبل

نویسه گردانی: ḤBL
حبل . [ ح َ ] (اِخ ) (...عرفة) موضعی به عرفات است . ابوذویب هذلی درباره ٔ آن گفته :
فروحها عند المجاز عشیة
تبادر اولی السابقات الی الحبل .
و حسین بن مطیر اسدی گوید :
خلیلی من عمر و قفا و تعرفا
لسهمة داراً بین لینة فالحبل
تحمل منها اهلها حین اجدبت
و کانوا بها فی غیر جدب و لامحل
و قد کان فی الدار التی هاجت الهوی
شفاء الجوی لو کان مجتمع الشمل .

(معجم البلدان ).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۶ ثانیه
حبل . [ ح َ ] (ع اِ) رسن . (دهار) (معجم البلدان ). طناب . ریسمان . آنچه به آن بندند. بند : چو کشتیی که حبل او ز دم اوشراع اوسرون او قفای ا...
حبل . [ ح َ ] (ع مص ) بار گرفتن . آبستن شدن . (دهار) (زوزنی ). باروری . حمل . آبستنی . (دهار) (تاج المصادر بیهقی ). رجوع به ج 2 تذکره ٔ ضریر انط...
حبل . [ ح َ ب َ ] (ع اِ) درخت انگور. حَبل . || امتلاء. || خشم . || اندوه . (منتهی الارب ). || بار شکم . ج ، احبال . و فی الحدیث : نهی عن ...
حبل . [ ح َ ب َ ] (ع مص ) حبل از خمر؛ پر گشتن از شراب . || حبل مراءة؛ آبستن گشتن زن .
حبل . [ ح ُ ] (ع اِ) ج ِ حُبْلَة.
حبل . [ ح ِ ](ع اِ) سختی . || بلا. ج ، حبول . || دانشمند. زیرک . داهیه ای از رجال . (منتهی الارب ). ج ، حبول . (اقرب الموارد). || القائم عل...
حبل . [ ح ُ ب َ] (ع اِ) ج ِ حُبلَة مانند برقة و برق . میوه ٔ درخت عضا باشد. و در حدیث سعد آمده : اتینا النبی (ص ) مالنا طعام الاّ حبلة و ورق السم...
حبل . [ ح َ ] (اِخ ) موضعی است در کنار شاطی فیض به بصره . (معجم البلدان ). موضعی است به بصره ، به رأس میدان زیاد شهرت دارد. و بعضی گفته ...
حبل . [ ح ُ ب َ ] (اِخ ) موضعی به یمامة است . در حدیث سراج بن مجاعةبن مرارةبن سلمی از پدراز جد وی آمده که : نزد پیغمبر شدم او غورة و غرابة و...
حبل . [ ] (اِخ ) شهرکی است [ به عراق ] کم آبادانی و بیشتر مردم او کردانند. (حدود العالم ). || نقطه ای در اطراف طهیثا و نزدیک جنبلاء و واسط ...
« قبلی صفحه ۱ از ۴ ۲ ۳ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.