اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

حبل

نویسه گردانی: ḤBL
حبل . [ ح َ ب َ ] (ع اِ) درخت انگور. حَبل . || امتلاء. || خشم . || اندوه . (منتهی الارب ). || بار شکم . ج ، احبال . و فی الحدیث : نهی عن بیع حبل الحبلة؛ یعنی از بیع چیزی که در شکم ناقه است یا از بیع انگور بر درخت پیش از رسیدن یا از بیع بچه که در شکم است و عرب در جاهلیت این کار میکردند. || حمل زن .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
حبل . [ ح َ ] (ع اِ) رسن . (دهار) (معجم البلدان ). طناب . ریسمان . آنچه به آن بندند. بند : چو کشتیی که حبل او ز دم اوشراع اوسرون او قفای ا...
حبل . [ ح َ ] (ع مص ) بار گرفتن . آبستن شدن . (دهار) (زوزنی ). باروری . حمل . آبستنی . (دهار) (تاج المصادر بیهقی ). رجوع به ج 2 تذکره ٔ ضریر انط...
حبل . [ ح َ ب َ ] (ع مص ) حبل از خمر؛ پر گشتن از شراب . || حبل مراءة؛ آبستن گشتن زن .
حبل . [ ح ُ ] (ع اِ) ج ِ حُبْلَة.
حبل . [ ح ِ ](ع اِ) سختی . || بلا. ج ، حبول . || دانشمند. زیرک . داهیه ای از رجال . (منتهی الارب ). ج ، حبول . (اقرب الموارد). || القائم عل...
حبل . [ ح ُ ب َ] (ع اِ) ج ِ حُبلَة مانند برقة و برق . میوه ٔ درخت عضا باشد. و در حدیث سعد آمده : اتینا النبی (ص ) مالنا طعام الاّ حبلة و ورق السم...
حبل . [ ح َ ] (اِخ ) (...عرفة) موضعی به عرفات است . ابوذویب هذلی درباره ٔ آن گفته : فروحها عند المجاز عشیةتبادر اولی السابقات الی الحبل .و ح...
حبل . [ ح َ ] (اِخ ) موضعی است در کنار شاطی فیض به بصره . (معجم البلدان ). موضعی است به بصره ، به رأس میدان زیاد شهرت دارد. و بعضی گفته ...
حبل . [ ح ُ ب َ ] (اِخ ) موضعی به یمامة است . در حدیث سراج بن مجاعةبن مرارةبن سلمی از پدراز جد وی آمده که : نزد پیغمبر شدم او غورة و غرابة و...
حبل . [ ] (اِخ ) شهرکی است [ به عراق ] کم آبادانی و بیشتر مردم او کردانند. (حدود العالم ). || نقطه ای در اطراف طهیثا و نزدیک جنبلاء و واسط ...
« قبلی صفحه ۱ از ۴ ۲ ۳ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.