حثام
نویسه گردانی:
ḤṮAM
حثام . [ ح ِ ] (ع اِ) ج ِ حَثَمَة. حَثْمَة.
واژه های همانند
۱۴۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
حسام الدین حلی . [ ح ُ مُدْ دی ن ِ ح ِ ل ْ لی ] (اِخ ) محمودبن درویش علی حلی . وی در 1068 هَ . ق . اجازه ای برای محمدبن دنانةبن حسین کعبی ...
حسام الدین عمر. [ ح ُ مُدْ دی ع ُ م َ ] (اِخ )ابن حاجی بدرالدین . رجوع به حسام الدین شوهلی شود.
حسام شرف الدین . [ ح ُ م ِ ش َ رَ فُدْ دی ] (اِخ ) محمدبن ابی بکر نسفی . رجوع به حسام نسفی شود.
حسام الدین بدر. [ ح ُ مُدْ دی ب َ ] (اِخ ) رجوع به چاشنی گیر حسام الدین در همین لغت نامه و حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 261 شود.
حسام آباد شورجه . [ ح ِ دِ ج ِ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان قاقازان بخش ضیأآباد شهرستان قزوین در 46000گزی شمال ضیأآباد و 600 گزی رشت . کوهس...
حسام الدوله کرد. [ ح ُ مُدْ دَ / دُو ل َ ی ِ ک ُ ] (اِخ ) مکنی به ابوالشوک . وی در ذیقعده ٔ 430 هَ . ق . بر کرمانشاه مسلط شد و حاکم عباسی آن ر...
حسام الدین پاشا. [ ح ُ مُدْ دی ] (اِخ ) یکی از امرای بحریه ٔ عثمانی است که به روزگار سلطان مصطفی خان سوم به وزارت نیروی دریایی نایل شد....
حسام الدین ایبک . [ ح ُ مُدْ دی ب َ ] (اِخ ) ختائی . از معاصرین غازان خان است و او را مفسد خوانده است . (تاریخ غازانی صص 42 - 43).
حسام الدین ایبک . [ ح ُ مُدْ دی ب َ ] (اِخ ) علی خطیب . از امرای کرمان و در کدورتی که میان اتابک محمد و چفرانه واقع شد، مجروح گشت . (تاریخ ...
حسام الدین منجم . [ ح ُ مُدْ دی م ُ ن َج ْ ج ِ ] به زمان مستعصم در بغداد میزیسته است . خوندمیر گوید: در آن ایام که ایلخان (هلاکو) به قتل م...