اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

حجاب

نویسه گردانی: ḤJAB
حجاب . [ ح ُج ْ جا ] (ع اِ) حاجب . حاجبان . پرده داران . چوبداران . خرم باشان . سادنان . بوابان . حدّادان . دربانان . آذنان . آنانکه مردمان را بازدارند. این کلمه در تاریخ بیهقی بسیار آمده است : و آنچه رسم است که اولیاء عهود را دهند از غلام و تجمل و آلت و کدخدائی بشبه وزیر و حجاب و خدمتکاران ، هرچه تمام تر ما را فرمود [ مسعود ] . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 214). و دو عقد گوهر که یکدانه گویند، مر خان را و پسرش بغراتگین و خاتونان و عروسان و عمان و حُجاب و حشم را بجمله آنچه نسخت کردند از خزانه ها بیاوردند. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 220 و چ ادیب ص 217). و خواجه بونصر کهتر برادر بود اما کریم الطرفین بود، و العرق نزّاع ، پدر چون بوالقاسم و از جانب مادر ۞ با محمود حاجب کشیده که زعیم حجاب بوالحسن سیمجور بود، لاجرم چنان آمد که بایست . (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 272 و چ ادیب ص 274). و پس از این هر روزی وجیه تر بود تا آنکه ۞ درجه ٔ زعامت حجاب یافت ۞ . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 286 و چ فیاض ص 284). و همه بزرگان درگاه و ولایت داران و حجاب با کلاههای دو شاخ و کمر زر بودند و بیرون سرای مرتبه داران و حجاب با کلاهها بایستند و بسیار پیلان بداشتند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 290). و همچنین بر من است مر کتاب و خادمان و حجاب و جمیع توابع و لواحق او را مثل این بیعت در التزام بشروط و وفاء بعهود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 316). و نیک از جای بشددانستم که مهمی افتاده است چیزی نگفتم و خدمت کردم گفت مرو بنشستم و اشاره کردند ندما و حجاب بازگشتند و بار بگسست . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 323). و بلکاتکین و دیگر حجاب دردویدند بازوی امیر گرفتند. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 371 و چ ادیب ص 378). پنجشنبه سلطان برنشست و بکوشک سپید رفت با هفت تن از خداوندزادگان و مقدّمان و حجاب و اقرباء (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 366). و چون به دهلیز در سرای افشین رسیدم [ احمدبن ابی داود ] حجاب و مرتبه داران وی جمله پیش من دویدند. (تاریخ بیهقی ص 171). امیر رضی اﷲ عنه بر تخت نشست و سالاران وحجاب با کلاههای دو شاخ ... (تاریخ بیهقی ص 376). او وگروهی با این بیچاره کشته شدند و بر دندان پیل نهادند با چند تن از حجاب و اعیان و سرهنگان ... (تاریخ بیهقی ص 382). وزیر حجاب را گفت شما چه گوئید گفتند مابندگانیم جنگ را باشیم و بر فرمانی که یابیم و شمشیر میزنیم تا مخالفان بمراد نرسند. (تاریخ بیهقی ص 281). روی به حجاب کرد و گفت شما همین میگوئید که من گفتم ؟ گفتند گوئیم . (تاریخ بیهقی ص 541). حاجب قتلغتکین بهشتی بر درگاه نشسته بود با دیگر حجاب و حشم . (تاریخ بیهقی ص 118). چون حُجاب بدو رسیدند [ حاجب غازی ]سر فرودبرد و زمین بوسه داد. (تاریخ بیهقی ص 138).
ببوستان کمر زر ببست گلبن زرد
ز بهر خدمت شاه زمانه چون حجاب .

مسعودسعد.


خسروان پیش او کمربندند
همچو در پیش خسروان حجاب .

مسعودسعد.


مرا ز رشک بپوشیده کسوتی چون شب
هوای روشن پوشیده کسوت حجاب .

مسعودسعد.


بمانده ام ز نوا چون کمان حاجب راست
نخورده چاشنی خوان حاجب الحجاب .

خاقانی .


ابومنصور با فوجی از حجاب و اصحاب خویش پیش ایلک خان شد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 184). پیش مجلس سلطان جمعی حجاب چون ماه و آفتاب ایستاده . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 333)
نظامی گنجوی این کلمه را که خود جمع حاجب است به فارسی جمع بسته گوید:
برون رفتند حجابان همانگاه
درآوردند او را تا بدرگاه .

نظامی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
حجاب . [ ح ِ ] (ع مص ) در پرده کردن . حجب . || بازداشتن از درآمدن . (منتهی الارب ). بازداشتن . (دهار) (زوزنی ). || روگیری . عفاف . حیا. شرم کر...
حجاب . [ ح ُج ْ جا ] (اِخ ) دخت عبداﷲ شیخه ٔ صالحه ، شیخ رباط بغداد بود، و در محرم 725 هَ . ق . درگذشت . (درر الکامنة ج 2 ص 6).
حجاب . [ ح ِ ](اِخ ) کوهی است عظیم سوای کوه قاف . (منتهی الارب ).
حجاب . [ ح ِ ] (اِخ ) یا جهان ، نام موضعی است بر ساحل رود بیاه : روز شنبه پانزدهم لوای ظفرپناه از آب بیاه عبور نموده سایه ٔ اقبال بر منزل...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
حجاب. (ا. ع.). در زبان عربی از جمله به معنی حرز و تعویذ و طلسم و نظر قربانی نیز بکار رود.
بی حجاب. {حِ}. (ق. ص. مرکب). بدون پرده،حاجز، رادع، مانع، عائق و سَدّ. //////////////////////////////////////////////////////////// حِجاب راه تویی حافِ...
حجاب شدن . [ ح ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) مانع شدن : زانکه پستا شد حجاب این ضعیف از هزاران نعمت و خوان و رغیف . مولوی .معرفت قدیم را بعد حجاب ک...
حجاب البیت . [ ح ِ بُل ْ ب َ ] (اِخ ) ستار کعبة. کسوةالکعبة. پرده ٔ کعبه . پرده ای که پادشاهان عرب و خلفای اسلام برای پوشانیدن دیوار خانه ٔ کع...
حجاب کحلی . [ ح ِ ب ِ ک ُ ] (اِ مرکب ) ابر سیاه . || آسمان . || غبار. (شرفنامه ٔ منیری ).
« قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.