اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

حجاب

نویسه گردانی: ḤJAB
حجاب . [ ح ُج ْ جا ] (اِخ ) دخت عبداﷲ شیخه ٔ صالحه ، شیخ رباط بغداد بود، و در محرم 725 هَ . ق . درگذشت . (درر الکامنة ج 2 ص 6).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
حجاب . [ ح ِ ] (ع مص ) در پرده کردن . حجب . || بازداشتن از درآمدن . (منتهی الارب ). بازداشتن . (دهار) (زوزنی ). || روگیری . عفاف . حیا. شرم کر...
حجاب . [ ح ُج ْ جا ] (ع اِ) حاجب . حاجبان . پرده داران . چوبداران . خرم باشان . سادنان . بوابان . حدّادان . دربانان . آذنان . آنانکه مردمان را بازد...
حجاب . [ ح ِ ](اِخ ) کوهی است عظیم سوای کوه قاف . (منتهی الارب ).
حجاب . [ ح ِ ] (اِخ ) یا جهان ، نام موضعی است بر ساحل رود بیاه : روز شنبه پانزدهم لوای ظفرپناه از آب بیاه عبور نموده سایه ٔ اقبال بر منزل...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
حجاب. (ا. ع.). در زبان عربی از جمله به معنی حرز و تعویذ و طلسم و نظر قربانی نیز بکار رود.
بی حجاب. {حِ}. (ق. ص. مرکب). بدون پرده،حاجز، رادع، مانع، عائق و سَدّ. //////////////////////////////////////////////////////////// حِجاب راه تویی حافِ...
حجاب شدن . [ ح ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) مانع شدن : زانکه پستا شد حجاب این ضعیف از هزاران نعمت و خوان و رغیف . مولوی .معرفت قدیم را بعد حجاب ک...
حجاب البیت . [ ح ِ بُل ْ ب َ ] (اِخ ) ستار کعبة. کسوةالکعبة. پرده ٔ کعبه . پرده ای که پادشاهان عرب و خلفای اسلام برای پوشانیدن دیوار خانه ٔ کع...
حجاب کحلی . [ ح ِ ب ِ ک ُ ] (اِ مرکب ) ابر سیاه . || آسمان . || غبار. (شرفنامه ٔ منیری ).
« قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.