حجر
نویسه گردانی:
ḤJR
حجر. [ ح ُ ] (اِخ ) ابن ربیعةبن وائل . ابن عبدالبر او را یاد کرده ، گوید: حجاج بن ارطاءة از عبدالجباربن وائل بن حجر، از پدرش از جدش حجر از پیغمبر روایتی دارد و مسدد نیز همین روایت را در مسند خویش آورده است . ابوعمر گوید: از کلمه ٔ «از جدش » اگر اشتباه نباشد،معلوم میشود حجر یکی از صحابه بوده است . باید گفت : ممکن است در اصل زنجیره ٔ سند بجای «از عبدالجبار...«»ابن عبدالجبار...» باشد. (الاصابة ج 2 قسم 4 ص 77).
واژه های همانند
۱۷۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
بیحان، وادی(درّهْ) وسیعی در یمن و نیز چندین محل دیگر در این کشور. این وادی با مساحت 456‘2 کم 2 و درازای 100 کم ، از شمال بیضاء تا بیابانهای رملة الس...
هجر. [ هَِ ] (از ع ، اِمص ) جدایی . مفارقت . ضد وصل . (ناظم الاطباء). دوری . فراق . هجران .
هجر. [ هََ ] (ع اِمص ) جدایی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (غیاث ) ۞ (آنندراج ). ضد وصل . قطیعة. (معجم متن اللغة). بُعد. انقطاع . فراق . دوری...
هجر. [ هََ ] (ع مص ) جدایی کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (غیاث ). جدا شدن . (شمس اللغات ). از کسی بریدن . (ترجمه ٔ علامه ٔ جرج...
هجر. [ هَُ ] (ع مص ) پریشان گفتن و هذیان گفتن در خواب و بیماری . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (از معجم متن اللغة) (تاج العروس ). هذیان درآی...
هجر. [ هَُ ] (ع اِ) سخن زشت و بیهوده .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (شمس اللغات ). کلام قبیح . (اقرب الموارد) (معجم متن اللغة). فح...
هجر. [ هََ ج ِ ] (ع ص ) بهتر و فاضلتر از غیر خود. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || گران بار سست رونده . (منتهی الا...
هجر. [ هَِ ] (ع ص ) شتر لائق و فائق ، مذکر و مؤنث در وی یکسان است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). شتر پیه ناک و فا...
هجر. [ هَُ ج ُ ] (ع اِ) ج ِ هجیر. رجوع به هجیر شود.
هجر. [ هَِ ج ِرر ] (ع اِمص ) به سوی ده هجرت کردن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). مهاجرت به ده . (از اقرب الموارد) (تاج العروس )....