اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

حد

نویسه گردانی: ḤD
حد. [ ح َدد ] (ع مص ) دفع. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || منع. بازداشتن از کاری . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || تیز کردن ، چنانکه کارد را با سوهان و سنگ و جز آن . || اندازه کردن . || تمیز دادن چیزی از چیزی . جدا کردن چیزی را از چیزی . پدید کردن .(از منتهی الارب ). || کناره ٔ چیزی پدید کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (منتهی الارب ). || (اصطلاح منطق ) تعریف کردن . || خشم گرفتن بر. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). تیز کردن برکسی . (تاج المصادر بیهقی ). || حد بر کسی براندن . (تاج المصادر بیهقی ). حد زدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || جامه ٔ سوک پوشیدن زن در سوک شوی . جامه ٔ سوک پوشیدن زن بعد از وفات زوج . (از منتهی الارب ). || تیز گردیدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || پیوسته ماندن در آن و نگذاشتن آن را. (منتهی الارب ). || (اِمص ) تیزی . تندی . برندگی . (آنندراج ) :
بطول و عرض و رنگ و گوهر و حد
چو خورشیدی که درتابد ز روزن .

منوچهری [ در صفت شمشیر ممدوح ].


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
حدیقف . [ ح َدْ دِ ی َ ق ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سامان توقف . آنجای که ایستند. حد توقف . انتهاء.- حد یقف نداشتن ؛ انتها نداشتن : حرص او ح...
حد فاصل . [ ح َدْدِ ص ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مرز بین دو چیز اعم از محسوس و معقول . میان دو چیز: طور؛ حد فاصل میان دو چیز. طخوم ؛ حد فاصل ...
حد کردن . [ ح َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) معین کردن . مرز گذاردن .
حد ناقص . [ ح َدْ دِ ق ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) (اصطلاح منطق ) تعریفی که بفصل قریب تنها یا با جنس بعید باشد مانند تعریف انسان به ناطق یا...
حد اصغر. [ ح َدْ دِ اَ غ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به حد به معنی تعریف و نیز رجوع به قیاس شود.
به دست آوردن یک عدد دلخواه از یک چیز یا نفرات که می توان با آن کاری انجام داد به گونه ای که با کم تر از آن یا نمی شود کاری کرد یا هزینه، انرژی و زمان ...
حد و حصر. [ ح َدْ دُ ح َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) حد و مر. حد و حساب . رجوع به حد بمعنی اندازه شود : فرمانبرش بدند همه سیدان عصرافزون بدی ج...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
حد اعجاز. [ ح َدْ دِ اِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) که از اندازه ٔ طاقت طبیعت بیرون باشد، سخن در حد اعجاز هو ان یرتقی الکلام فی بلاغته الی ا...
حد متوسط. [ ح َدْ دِ م ُ ت َ وَس ْ س ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ۞ حد وسط. درجه ٔ میانگین .
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۴ ۳ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.