اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

حد

نویسه گردانی: ḤD
حد. [ ح َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان باوی بخش مرکزی شهرستان اهواز. واقع در پنجاه هزارگزی شمال خاوری اهواز و نه هزارگزی شمال راه ویس به نفت سفید. دشت ، گرمسیر و سکنه ٔ آن 110تن است . مذهب ایشان شیعه و زبان فارسی و عربی است .آب آن از چاه و محصول غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری است . راه آن در تابستان اتومبیل رو است . ساکنین از طایفه ٔ حمید هستند. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
حد مشترک . [ ح َدْ دِ م ُ ت َ رَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) جزئی که میان دومقدار بوده پایان یکی و آغاز دیگری بشمار آید، و باید مخالف هر دو مقد...
حد و حساب . [ ح َدْ دُ ح ِ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) حد و اندازه . حد و مرز. حد و مر. حد و حصر. رجوع به حد به معنی اندازه شود.
حد نداشتن . [ ح َ ن َ ت َ ] (مص مرکب منفی ) بی نهایت بودن . بی حد بودن . مافوق حد و اندازه بودن . رجوع به حد به معنی اندازه شود : حد زیبائی ...
حد اردشیر. [ ح َدْ دِ اَدَ / دِ ] (اِخ ) سامان اردشیر. موسی خورن از قول ازفیرمیلین نقل می کند (بند77) پروبوس ، که بر یونانیها سلطنت میکرد، با ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
حد الامکان. (عربی) تا آنجائی که ممکن است، تا آنجائی که شدنی است.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
مرز تحمل
خارج از حد. [ رِ اَ ح َدد ] (ص مرکب ) ۞ بیرون از اندازه .
از حَد گذشته. هر عملی که از حدِ (= مرز) معمول، و یا معقول، گذشته باشد و یا بگذرد. رجوع شود به حد.
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۴ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.